فرهنگ زندگی

سبک زندگی بخش اصلی یک تمدن است.

فرهنگ زندگی

سبک زندگی بخش اصلی یک تمدن است.

سبک زندگی اسلامی

آخرین نظرات

سبک زندگی دینی / حجت الاسلام سرلک

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۰ ق.ظ


سخنرانی حجـت الاسلام والمسلمین سرلک با موضوع سبک زندگی دینی در نهمین دوره ازسلسله جلسات پاتوق شیشه ای.  عنوان کلی جلسات این دوره " بررسی ابعاد سبک زندگی اسلامی- ایرانی" بود که 4سخنرانی در آن ایراد شد. متن سایر جلسات را در سایت جستجو کنید.

سلام علیکم

در ابتدا دو نکته گفته می شود که مقدمه نکات اصلی است،

نکته اول : در بررسی مفهوم یا پدیده سبک زندگی گاهی نگاهی که به این قصه است، نگاهی منفعل و مرعوب است، و نگاهی از سرخودباختگی است، که در بحث سبک زندگی رواج یافته است یعنی میگوید. ما برای اثبات خوب بودن و پیشرو بودن خود بیاییم تلاش کنیم که از این قافله عقب نمانیم. این نگاهی برای اثبات خوب بودن دین است، متاسفانه دراین دیدگاه خیلی از این دردها است، که متاثر از بعضی نگاه های کسانی است که کتاب می نویسند و یا حتی تفسیرقرآن میکنند، از آنها نشات می گیرد،که دین را علمی به روز و جالب نشان دهد که از دین داری خود خجالت نکشیم.

بشر با فرمولی زیست می کند و خود را کم و بیش با آن تطبیق داده است و این که چه نتایجی دارد بحث دیگری است، این نوع نگاه و پرداختن به سبک زندگی چیزی را به ما نمی دهد، یعنی اساساً شیوه زیستن و حیات، ریشه آن دینی است بدون اینکه بخواهیم زیاده گویی کرده باشیم، چون سبک متاثر از معنای زندگی است، اساساٌ زندگی چیست؟  به چه کسی در نگاه دقیق می توان گفت که زنده است؟ چه کسی حیات دارد؟ اگر مفهوم حیات، زندگی و زیستن، به درستی برای ما تعبیر نشود، شما به هر سبکی و هر فرمول و شریعتی برسید، بدون تردید از هدف دورتر شده اید.

سبک مدل ها و فرم هایی اند برای دستیابی به اهداف  که این به عنوان پیش فرض موضوع است، اگر بگوییم سبک شیوه های حرکت اند، بی مقصد در مورد سبک زندگی حرف زدن خشک بر آب زدن است و آب در هاون کوبیدن است، بی معناست، کسی معنای زندگی برای او مفهوم نشده ، در مورد مدل زندگی با او حرف بزنیم، آن فریبی که دنیای امروز به بشر داده است، همین است.

یک نگاه مکانیکی بیرونی با محوریت عقل ابزاری انسان را به گمان حیات نزدیک کرده است و به همین خاطر انسان امروز بیشتر از اینکه به اهداف زندگی مشغول باشد، به ابزار زندگی مشغول است.

ما مشکل زندگی را در حال تجربه کردن هستیم، روی صورت هایمان جراحی لبخند کردیم ،

 انسان امروز، انسانی است که از معنای زندگی دور شده و به مدل ها روی آمده است. شریعت های بشری چقدر رواج یافته و انواع مختلف پیدا کرده اند، پس نکته اول این است که باید معنای زندگی روشن شود.

اساساً  حیات بیولوژیک و حیوانی (حیاتی که در آن خوردن، آشامیدن و تولید مثل) است، بیانگر حیات واقعی او نیستند، انسان زنده، انسانی است که زندگی می کند، انسانی است که فهمیده است برای چه در این عالم آمده است. اگر من ندانم برای چه آمده ام، در مورد سبک زندگی با من حرف زدن واقعاً بحث را از وسط شروع کردن است، مثل اینکه بدون اینکه نقشه پازل را داشته باشیم، شروع به چیدن کنیم، حتماً سردرگم خواهیم شد.

اینکه قرآن می گوید، «استجیبوا لله و للرسول اذادعاکم لما یحییکم» شما زنده نیستید مگر اینکه خود را در شعاع یک دعوت قرار دهید، اینکه انسان بخوردیا بیاشامد یا تولید مثل کند که معنای حیات نمی دهد، حیاتی که معنا در آن به چشم می خورد، حیاتی است که انسان می داند کجا می رود. بعد باید در مورد چگونه رفتن صحبت شود.

نکته دوم: که بسیار اهمیت دارد این است که اساساً مدل ها، شیوه ها و سبک ها مخلوق محتواها و جهت ها است، فرم ها را محتواها تولید می کنند، انسانی که به سمتی گرایش می یابد، متناسب با گرایشش به روش هایش راه پیدا می کند، انسانهایی که قلبشان، آماج دریافت مفاهیم می شوند، از لحظه ای که به کمک یک معنا می رسند، به تولید واژه دست می یابند، نه شاعری که از ردیف و قافیه شروع می کند، ردیف ها را می نویسد، خیلی از کتب لغت در کتاب غربی بر اساس کلمات آخر نوشته شده است، در صورتی که قالب واقعی از محتوا متساعد است ،به اندازه ای که یک محتوا جدی باشد به همان اندازه شما به فرم ها دست پیدا می کنید، این که می گویند تجربه ما فوق علم است دقیقاً به همین معنا است، تجربه یعنی"مقدار تکرار بیش از حد یک موضوع با تامل"، شخصی که موضوعی را فراوان تکرار کرده است، می تواند یک ظرفیت هایی را در همان موضوع کشف کند، که معادلات علمی به آن نمی رسددرحالی که او چون محتوا برایش عمیق شده است، به خلاقیت ها می رسد، پس قالب، مخلوق محتوا است انسانها به اندازه ای که میل به انجام کاری پیدا می کنند و تمایل می یابند. به همان اندازه، راه هایش را پیدا می کنند،

 

 

 آیه قرآن این است، که:

«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» آنها که در راه ما می خواستند حرکت کنند ما شیوه ها را به آنها می آموزیم،

مثال عینی: درایران 8 سال دفاع مقدس داشتیم و از همه جا تحریم بودیم و دغدغه این که کسانی که رفته بودند آن روزها را برای ما برای همیشه آسمانی کنند  ، دغدغه ها به اندازه ای زیاد بود، که به خلاقیت در تکنیک جنگ می رسید، به ابزار جنگی می رسیددر نوع مهاجمه و مواجهه که ما داشتیم،این یعنی اینکه محتواها هستند که انسانها را به فرم ها می رسانند:

«تو پای در این راه نه و هیچ مپرس             چون ره به تو گویدت که چون باید رفت»

نکته سوم: با دو نکته قبلی که گفته شد، فریب آن نکته اول را اگر نخواهیم بخوریم، به هیچ وجه، ما نباید به صورت مرعوب دنبال این حرف هایی که ذائقه هیجانی فکری ما می پسندد، مثال خوراکی برای ذائقه هیجانی فکری: بچه ها از پفک و ... خوششان می آید، چون ذائقه کوتاه مدت ما را تحریک می کنند ولی نان و پنیر ذائقه کوتاه مدت ما را تحریک نمی کند، ذائقه جسمی و بیولوژیکی ما پاره ای از حرف ها، روش ها، متدها هستند که ذائقه فکری ما را به صورت کوتاه مدت تحریک می کنند،

 "7گام تا خوشبختی" چیزی که در ویترین برخی از این کتابفروشی ها  می ببینید، چه عناوینی و چه کسانی به دنبال این عناوین حرکت می کنند، اگر شما برای سبک زندگی دینی بخواهید از مدل مرعوبانه، از این شکل جستجو کنید، بدون تردید، جریان باطلی که وجود دارد را اسلامیزه کرده اید ، سبک زندگی یا مدل زندگی، بیشتر از آن که، به چیزهایی که تحت عنوان مالی نیست از آن یاد می شود.

در نگاه غربی تکلیف همه چیز روشن است، تقریباً ساختاری که در گلد کوییست و بخش های هرمی است و جاذبه ای که ایجاد می کند، برای کسی که عضو شود این است که تکلیف گام به گام حرکتش روشن است، کاملاً خلع سلاح است، می داند که اگر یک زیر شاخه کاری کرد، باید چه کار کند.

همه این کارها بیانگر یک تصمیم روشنی برای این کارها است. اگر کسی در رویکردش به سبک زندگی دینی که تغییر دیگری دارد ، این جاذبه می آورد، اگر کسی برای بدست آوردن سبک زندگی دینی دنبال آن موارد گشت مثل این است که در سرنا از سر گشادش دمیده است.

لذا یادمان باشد، از چیزی که می خواهیم فرار کنیم، در آن قرار نگیریم.

ذهن شما در فهمیدن اگر کمی گرا باشد، دچار فریب محاسباتی شده است، می دانید بهترین سخنرانی چه سخنرانی است؟ آن است که، شما بعد از آن نتوانی سخنرانی را برای کس دیگری توضیح دهید، ولی از آن غرق لذت شده باشی و باورهایت تغییر پیدا کرده باشد.

آنچه من می توانم به زبان  بیاورم، و بعد ابرازش کنم، نوعاً، انسان را از هدف شنیدن دور می کند،البته این به صورت مطلق نیست.

اگر من روزی غرق لذت شدم و معادلات و اولویت هایم تغییر پیدا کرد، اصل جنس آنجا است. اینکه من بتوانم بعد از یک سخنرانی دینی بگویم این چند مطلب را بیان کرد، این سخنرانی خیلی به هدفش نزدیک نشده است، چون اساس خطابه برای تغییر تمایلات ، نه برای بیان داده ها و ذهنیات است ،

شما چند صفحه از قرآن را بخوانید، می بینید که آن طوری که ما در ذهنمان است، دسته بندی ندارد، به این صورت که : ای اهل ایمان این 4 نکته را اشاره می کنیم.

اساساً انسان در معرض کیفیت به ارتقا می رسد، نه در معرض کمیت.

دنیای امروز آمار را به عنوان سنجه حق از باطل معرفی کرده، و این خود یک دروغ بزرگ است.

نمی خواهیم بگویم که آمار مهم نیست، ولی باید اندازه هایش مشخص شود. اگر نکته اول را بدانیم که انسان با معنای زندگی اش، آشنا شود، مهمترین معنای زندگی ما این است: «ما آمده ایم، برای رفتن» اساساً مهمترین ویژگی سبک دینی این است، که شخص اهل هجرت باشد، «ففروا الی الله» اهل حرکت و سیر به سمت خدا، و اینکه به دنیا نچسبد، به تعبیر قرآن، وقتی سنگین شد، و «اساقلتم علی الارض» این به سبک زندگی دینی نمی رسد، و به همین خاطر آدم مهاجر، آدم دینی تری است که، حس مهاجرت دارد، و می داند دنیا با همه جذابیت هایش ، جای ماندن نیست.

در سبک دینی از این کلمه رونمایی می شود، که با او راجع به آداب قفس حرف بزنیم.

آداب قفس یعنی همان چیزی که معادله سبک زندگی این گونه است.

 

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود                  زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود                از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت

مهاجر در حال زندگی معنایی است، و بهترین چیز رسیدن به حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. هجرت پایه، محتوا و اساس زندگی و حیات انسان را شکل می دهید و مرتب می داند که مال اینجا نیست، و اگر این محتوا برایش غنی و سرشار شد، به مدل حرکتی اش دست پیدا خواهد کرد، اصفهانی، تهرانی و... باشد، انسان مهاجر به آداب قفس دست می یابد، کشف می کند که:

«مرغ زیرک گربه دام افتد، تحمل بایدش»

دنیا را تحمل می کند، فریفته نمی شود. معنای زندگی از آنجا آغاز می شود..علت بد بودنگناه چیست؟ چون گناه نشان می دهد که انسان با حرکت خودش قطع رابطه پیدا کرد و گفت من می خواهم اینجا بمانم،

«حب الدنیا رخس کل خطیه» گفت نه من جایی نمی روم، همین جا است که به سبک زندگی روی آورده، کسی که مهاجرت در او به چشم نمی خورد،شوق پرواز در آن نیست، میل به شکستن قفس در آن مشاهده نمی شود، به در و دیوار قفس نمی خواهد بزند، آنچه که دارد نه تنها برایش کافی است، بلکه برای تکاثر و افزون کردن او دوباره خودش را از یاد رفتن قافل تر می کند، «الحاکم التکاثر»

به سرگرمی هایی می رسد، که آن سرگرمی ها، او را به فزون طلبی ها کشانده است.

معلوم است که دیگر نمی خواهد جایی برود، حتی اگر  نماز هم بخواند، نماز شب هم بخواندولی جایی نمی خواهد برود، این سبک زندگی اش دینی نیست.

چون قصد هجرت و حرکت ندارد، هست و با خدا مشکل دارد، با خدایی که می خواهد او را به سمت خودش برگرداند مشکل دارد.

امام خمینی خاطره ای را تعریف می کردند،

"کسی که روحانی بوده و پیر بوده، در حال جان دادن بود، به من گفت: از این خدا ظالم تر من پیدا نکردم. چون من الان زحمت هایم را کشیدم، بچه هایم بزرگ شده و ازدواج کرده اند، حالا خدا می خواهد منو ببره، خدا چون منو می برد ظلم می کند، امام فرمود، او مرد و کافر رفت. این نمی دانست آمده که باید برود، فکر می کرد آمده که باید بماند، حالا به سبکی رسیده مساوی با ماندن اگر چه روحانی باشد.

اگر عجله نبود من یک لحظه بند نمی شدم، اگر این باشد، این در کسب و کار در زناشویی اش می فهمد باید چه کار کند، در دوستی اش می فهمند باید چکار کند. نه اسیر کسی می شود، نه کسی را اسیر خودش می کند. این مرغ مهاجر است، و مال اینجا نیست. مرغ خانگی نیست، که بسته دانه و لانه باشد، این مال جایی دیگر است،

"سعدی تو مرغ عشقی و روح تو در قفسی              روزی قفس شکسته و مرغش پریده گیر"

"موتوا قبل انت موتوا" بمیرید قبل از آنکه بمیرید

می گردد تا هر چه تعلق غیر او است را بکند، دین وایسا من می خوام پیاده شم، دنیا خیلی جذاب و زیباست ولی من باید جای دیگری بروم.

"ما از این جا و از آنجا نیستیم                   ما ز بیجاییم و بی جا می رویم"

پس به نظر من معادله سبک زندگی آداب قفس یا آداب قفس داری می شود،.

قفس اصفهانی و یا تهرانی باشد، قفس ها فرقی نمی کنند ولی، متناسب با قفس خودش آداب قفسش هم فرق می کند.

شهید سید جواد میر شاکری تعریف می کرد:

در خانه خواب بود، خواهرش آمد بیدارش کند، که سید بلند شود، چشمش را باز کرد گفت فکر کردم، تو  حورالعینی، و من اون طرف ام او واقعاً منتظر رفتن بود، هیچ چیز نمی توانست نگهش دارد، به همین خاطر، آداب قفس را کسی می داند که وظیفه محور باشد، به جای حق محوربودن، تکلیف محورو تفریح محور باشد .

چند مولفه را اشاره می کنیم بر اساس آداب قفسی یا مدل زیست الهی کلمه سبک زندگی ذائقه های فکری زود گذر را تحریک کرده است، بچه های متدین مرعوب این کلمه شده اند.

هر جایی که آیه قرآن و عکس شهدا باشد، ساختارش می گوید که تو اهل انس با عالم نمی توانی باشد. یک جایی هم ساختارش می گوید که تو را زکنگره عرش می زنند سفیر، در حالی که عکس شهد او امام و... هم نیست ولی ساختار می گوید، تو همان جای دیگری هستی.

طراحی حرم امام رضا می گوید که با خدا حرف بزن.

سبک زندگی وسعت وسیعی پیدا می کند، معماری، طراحی، طراحی صنعتی، و... انواع این ها می گوید که تو مال این جا هستی یا مال جایی دیگری هستی.

گاهی ما در قطار حرکت می کنیم و ما وقتی به سمت ته قطار می رویم فکر می کنیم در حال نزدیک شدن به مبدا هستیم، قافل از این که، کل قطار در حال دور کردن ما از مقصد است.

گاهی اینقدر بعضی مرعوب اند، و یک حرکت کوچک و تغییر جرئی را به حساب متفاوت بودن سبک زندگی شان می دانند، که این طور نیست، پس انسان مهاجر یعنی انسانی که مدل حیات خود را مدل حیات الهی قرار می دهد.

چند ویژگی دارد:

1.      حتما مدل حرکت الهی یا آداب قفسی انسانی که در این جا است اهل فکر است. امکان ندارد انسانی از این عالم بزگتر بشود مگر اینکه اهل فکر باشد. اهل عبرت باشد، عبور کند، لایه های ابتدایی این عالم را ورق بزند. تامل کند.

فکر: یعنی کنار هم چیدن مقدمات و به یک نتیجه نا پیدا رسیدن، به این دلیل دیدنی ها را همه می بینند اما فهمیدنی ها را همه نمی فهمند. چون خیلی ها فکر نمی کنند.

                                            گفت: می خوام دست از تو بر دارم نمی شه.

برم گیرم پسی کارم نمی شه           گذاشتم تا یه وقتی وقت بجورم

الان کلی گرفتارم نمی شه

به آقایی گفتند دراز کش آب نخور، کم عقل می شود، گفت عقل چی هست، گفتند هیچی بخور با تو نبودیم.

اصلاً فکر چیست؟ فکر یعنی شهپری که انسان را از ابعاد ظاهری و باطنی پرواز می دهد، کار اصلی ما در این عالم فهمیدن است. به اندازه ای که می فهمیم به حیات و به زندگی راه پیدا کرده ایم، وقتی برای فکر کردن بگذاریم.

(نیفکرون فی خلق السماوات و الارض)

حال موضوعات فکر چه هستند و چگونه باید فکر کرد بحث جداگانه ای است.

پس اولین ویژگی که انسانی که آداب قفس را حفظ می کند یا مدل زندگی الهی دارد، اهل فکر بودن است، تامل می کند، عاقبت اندیشی می کند که نکته مهمی است، به بعدش هم فکر می کنند.

بعد از فکر کردن مفهومی است تحت عنوان کلید واژه: ذکر، انسانی که اهل هجرت است، حتماً ذکر دارد، ذکر یعنی گفتگو پیرامون موضوع فکرش، ما فکر می کنیم ذکر تسبیهات حضرت زهرا یعنی یادآوری متعهد، یعنی داری گفتگو می کنی، راجع به اینکه مال که هستی، با خودت حرف می زنی، ذکر، یادآمدی، آنوقت عبادت زیر شاخه همین ذکر است، مثلاً نماز بالاترین ذکر است، نماز یعنی دوباره خودت را سر خط همین مقصد می کنی (اقم الصلاه لذکری) دوباره یادت می یاد مال او بودی، از خاکی و به خاک بر می گردی.

اساساً عبادت که زیر مجموعه ذکر قرار می گیرد، برای این است که به انسان یادآوری کند که تو از این جا نیستی، تمام مقصد عبادت این است که ما را از خودمان پاک کند، نسیان را از ما بگیرد. به این دلیل رکن عبادت نیت است، نیت یعنی چه؟ نماز به جا می آورم، قربت الی الله، قربت الی الله یعنی چه؟ یعنی این کار را انجام می دهم راجع به هدفی که در فکرم پیدا کرده بودم ، که فهمیده بودم این جا، جای من نیست، عبادت زیر مجموعه ذکر است، بخشی ازآن گفتگو و نیایش است و بخشی هم همین عبادت های مرسوم، نماز، روزه، پوشش و...است.

پوشش نوعی ذکر عملی است، حجاب ذکر عملی است، خانمی که می داند مقصدی دارد، پوشش او به او یادآوری می کند که او مربوط به جایی دیگر است، این ها ذکر عملی اند.

سومین ویژگی، بعد از فکر و ذکر، صبر است. انسان مهاجر اتفاقاً عجله ندارد می داند خبرهای دیگری است، اهل صبر است، شکیبایی ویژگی زندگی ای است که مدل الهی در آن به چشم می خورد،

آدم های ناصبور و ناشکیبا معلوم است مال دنیا هستند. کمترین ویژگی انسانهای ناصبور، پرخاشگری است، پرخاشگری، زمانی است که انسان بیرق زیست در دنیا  را در دست گرفته است، می گوید من می خواهم همین جا باشم، به اهدافی می خواهم برسم، آن اهداف فعلاً موانعی دارد، آن موانع را به هر شکلی بر می دارم و حتی با توهین به دیگران، پرخاش و ...

این اتفاق زشتی است که نشان می دهد فرد جایی نمی خواهد برود. اینکه در روایات است عصبانیت و خشم، ایمان را می خورد همان طور که آتش هیزم را می خورد، یعنی، ایمان یعنی میل به حقیقت، میل به بی کرانگی، عصبانیت، این را از بین می برد، و می گوید،شما همین جا باشی تو مال همین جایی، پس ویژگی سوم، صبر است که بحث مهمی است.

در فیلم باراک نشان می دهد، که انسان در چه فضای شتاب آلودی قرار گرفته و چقدر بی حوصله است، چقدر بی تحمل شده، معلوم است این انسان ممکن است به یاس برسد. به پوچی و نهیلیسم برسد، اما به عبور از دنیا نمی رسد، به ویران کردن دنیا می رسد، ممکن است به خودکشی برسد، ولی به هجرت نمی رسد. خودکشی یعنی عدم درک از همین زیبای کوچک نسبت به دنیای بزرگی که هست.

سهم انسانهایی که جرات زندگی کردن در همین دنیا هم ندارند، خسته شدند از مناسبات همین دنیا، ممکن است بخواهد خود را بکشد و به این معنا دنیا برایش تمام شود. اما هرگز اهل هجرت نیست، چون برای مهاجر دنیا تمام نشده، دنیا برایش کافی نیست، خیلی بین این دو فرق است.

گفت: (این باده ها کفاف مستی ما را نمی دهند) انسان مهاجر که آداب قفس را حفظ می کند، دنیا را می خواهد، در دنیا جوری زندگی می کند، که گویی همیشه هست، ولی برای اصل کار جوری زندگی می کند گویا الان می خواهد برود به دست آمدن این نگاه سخت است، پس این صبوری و شکیبایی نکته مهمی است.

دنیای امروز دنیای بی حوصله ای است، دنیای خسته و بی تحملی است، چرا آدم ها رابطه هاشان به سمت فردیست جلو رفتند، به این دلیل که انسانها در فضای بی حوصلگی و شتاب قرار گرفته اند.

Postman کتابی دارد به نام «افول دوران کودکی» ، توصیه به خواندن این کتاب دارم، آن جایی گوید که دنیای امروز را پدیده ای به نام تلویزیون مفهومش کرده است، آرامش آن را از بین برده و روابط زنها را به روابط جنسی تبدیل کرده است و شما پای سریال می نشینید و می دانید که واقعی هم نیست، بر پایه اکشن و جاذبه های جنسی است.

انسان شتاب آلود مکث را از خود گرفته است. اینکه روابط ما آدم ها بر اساس منافعمان شکل می گیرد، یا حتی روابط جنسی ما بین اقوام ما که شرقی ایم و مسلمانیم به این خاطر است که آدم ها دو سرعت و عجله هستند و این سرعت و عجله آنها را از تصمیمات درست دورشان کرده است. وقتی انسان چشمش و تمرکزش به تلویزیون می چسبد ، اگریک لحظه مادرش، برادرش، همسرش از مقابل تلویزیون رد شوند در آن یک لحظه از این آن فرد بدش می آید. چیزدیگری برایش مهم شده است، که هیجانش این را به او دستور می دهد، معلوم است این انسان به سمت تفرج جلو رفته است، به سمت خودخواهی عجیبی جلو رفته و معلوم است تحمل دیگری تا حد سرویس دهی آنها شکل خواهد گرفت،

در جامعه بی حوصله،  دو  علامت و سندرم بیماری خیلی هویدا می شود، یکی خانه های سالمندان، پدرها و مادرها باید آنجا بروند چون حوصله نگهداری آنها در این زمینه ای تعریف ندارد توجیه هم می کند که آنجا راحت تراست، تخصص دارند و به آنها می رسند، گاه واقعا استثناع  است ولی وقتی طبیعی شود، و ریشه خانواده آن طرف برود، از طرف دیگر هم بچه ها به مهد کودک سپرده می شوند، معلوم است این انسان اهل حوصله نیست، خیلی از کسانی که در  ازدواج می کنند،بچه دارنمی شوند.

اصلاً که دیر ازدواج می کنند، و بعد می گویند بچه چه است؟ خودش را در فضای انتزاعی می گذارد که تفریح باید حرف اول و آخر را می زند قرار داده و از خیلی چیزها فاصله می گیرد، به این دلیل در بحث صبر باید حرف زد.

ویژگی بعدی این است: انسانی آداب قفس را می داند که کلید ، اهل شکر است.  اصل دیدن داشته هایش است توجه به خوبی هاست، این انسان زیبایی ها از زیر چشمش رد نمی شوند، انسان شاکر، یعنی انسانی که در درجه اول به خوبی ها و زیبایی ها توجه می کند. سپاسگذار است، اگر کسی یک محبت به او می کند اگر بتواند اگر بتواند هزار بار با تهیت های فراوان به تعبیر قرآن جبران می کند.

(اذا هوییت و بتهیه فهمی باحسن منها) این انسانی که می داند، آداب قفس این را اقتضا می کند ، برای تقویت خوبی ها از خوبان ستایش می کند، نه برای تملق و چاپلوسی که دو سبک زندگی مادی است، که من از دیگری تعریف کنم که به من سودی برساند، انسانها بر اساس منفعت ها و سودهاشون، در سپاسگذاری هاشون تملق می کنید. ستایش را با تملق جابجا می کند، چون اهل شکر نیست، راجع به قفس فکر نکرده، می خواهد همین جا زندگی کند، برای دستیابی به منافعش دست به بی علقی می زند، آدم های متملق آدم های ترسویی هستند برای باختن چیزهای زیادی دارند، با تملق و چاپلوسی می خواهند نبازند، اما کسی که اهل مهاجرت است چیزی برای بافتن ندارد، به قول شهید آوینی ( مرغی که مقصدش هجرت است، از قفس ویران چه باک)

"تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوه دوست، سر ندادن به وفا بر لب خنجر عجب است"

چیزی برای باختن ندارد، به قول آوینی: گردن ها را باریک، آفریده اند تا در کربلای عشق راحت تر بریده شوند، (من کان باذل فینما مجتمع فلیذ حل معنا) آنها که می خواهند بر خون قلبشان را بدهند بروند بیایند، کوچ کنند، جا نمانند.

اینها اهل سپاسند، خوبی ها را می بینند، خوبان را گرامی می دارند، تا رواج خوبی شود ویژگی بعدی، آنها، هوای هم قفسی ها را دارند.

(المومنین بعضهم اولیاء بعض)

اینها در یک حرکت سیستم حرکت می کنند.

این آیه قرآن: (واعتصوا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا) انسانی آداب قفس را می داند که اهل کار جمعی است، کار گروهی است، اعتصم بحبل الله را جمعی انجام می دهد و تفرقی ندانند، (ان من مومنون اضعف و اصلجوبین اخویکم) اینها یک سازمان، تشکل و حزب اند، یک گروهند یک آهنگ وطنین را جلو می برند به این دلیل انسانی که مهاجرت است، حتماً اهل چهارچوب های اجتماعی است، اهل تشکیل حکومت است، اهل حفظ حکومت است، اهل تقویت جریان ولایت الله است، که نکته آخرش این است، مواظب است کسی جا نماند، حرکت می کنند، به تعبیر رسول خدا مومنین مثل 2 تا دست هستند که، وقتی دست را می شویید هر دست، دست دیگری را می شوید، (والعصر ان الانسان لفی خسر الی الذین آمنو و عملو الصالحات و تواصعو بالحق و تواصعو باصبر)

مومنین کسانی اند که آداب هجرت را می دانند، همان توحید به حق و صبر می کنند، بی خیال از کنار بقیه نمی گذرند، این مدل زندگی الهی است، تمام این ویژگی ها :

1.      فکر

2.      ذکر

3.      صبر

4.      شکر

5.      کار جمعی

ذیل این ویژگی است: معیت با دلی خدا، معیت با ولی خدا، کس اهل هجرت است که در این حرکتش آهنگ حرکتش حتماً همراهی دارند و همخوانی دارد با اشاره های رهبر، که او کدام ساز را برای نواخته دستور  دارد، در یک ارکتر سازهای کوبه ای ذهی و بادی است، آن رهبر اشاره می کند، افراد بر اساس اشاره ها هماهنگ می شوند، آداب قفس را کسی می داند که همه دغدغه اش این است که:

(ان یحمبلنی معکم فی الدنیا و الاخره)

برخی از سبک زندگی دینی می گویند، بدون اینکه همدلی با ولی خدا را بیان کنند، اساساً هویت و سبک و مدل زندگی دینی به معیت با ولی خدا تعریف می شود، همه مثل دانه های تسبیح اند،و این یکی نخ این دانه های تسبیح است. بدون این امکان ندارد کسی بتواند هجرت داشته باشد (من اراق الله بدع بکنم) با شما می آغازند (انتم الصراه الاقوم) (من اعتصم بکم فقه اعتصم بالله) اینها در جایگاه زندگی الهی خود ولی الله اعظم همه دغدغه او را شکل می دهد. که هماهنگی او به سبک ها و مدل ها می رسد.

شاهد قرآنی، در داستان حضرت موسی و قومشان در سوره مبارکه شعرا، تصویری دارد، آنجا می گوید، وقتی قوم بنی اسرائیل را حضرت موسی آوردند از سرزمین خود فاصله گرفتند. جز به فرعون رسید آنها دنبال کردند، رسیدند به جایی که روبرویشان دریا بود و پشت سرشان مجموعه فرعون و همراهیانش بود، قرآن می گوید (فلما تراء الجمعان) وقتی 2 گروه هم را می توانستند ببینید، تصویر کنید حضرت موسی و آنها هم می بینند. بدون تجهیزات هستند، اصحاب موسی گفتند: (انا لمدرکون) درک شدیم، حضرت موسی گفتند: هرگز این طور نیست، (ان معی ربی سیهدین) من مهاجرت الی الله همه وجودم است، من تا او می خواهم بروم، چون او مقصد من است به این محتوا دست پیدا کردیم، راهها را نشان خواهد داد، وقتی موسی به معیت خدا رسیده و ولی خدا شده است (فاو هینا علی موسی) ما به موسی گفتیم با عصا بزن به دریا، دریا شکافته شده، ما موسی و همراهان او را نجات دادیم همراهانی که اعتراض داشتند ولی معیت با ولی خدا را از دست نداند، اعتراض هاشان آنها را به حد فاصله ها نکشاند، با تردید و واهمه بودند ولی به فاصله نرسیدند، فقط ترسیدند و اظهار کردند قرآن می گوید ما این ها را هم که معیت با موسی را از دست ندادند نجات دادیم و بقیه را غرق کردیم، بعد می گوید: این یک نشانه است ولی اکثراً ایمان ندارند، نمی دانند.این داستان چندنکته دارد:

1.      مثل موسی باید تا خدا بروند

2.      برای این راه باید صبوری و شکیبایی داشته باشند،

هیچ وقت تردیدها و فشارها آنها را از دین مسیر دور نکند، اینها را خدا نجات خواهد داد. معیت با ولی خدا، هویت مدل زندگی الهی است، همان که قرآن مجید می فرماید، (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه من کان یرجوالله و الیوم الاخر)

برای کسانی که خدا را می خواهند و روز دیگری غیر از این روزگاررا، آنها که مدام به این یاد هستند، مدام او را می سرایند، مدام زمزمه شان است مولفه های زندگی الهی یا آداب قفس را می توان سر وسامانی بدهیم.

پایان

پرسش و پاسخ مجری

سوال :چیزی که تحت عنوان سبک زندگی با نگاه دینی- آیا فارق از چیزی است که این به ما داده ویا ادامه آنهاست با نگاهی متفاوت تر؟

ما به تعبیر دکتر شریعتی برای اینکه استعمار بشویم، اول پدیده ای به نام استعمار، یعنی داشته های خود را نسبت به آن جاهل شده ایم و در مراجعه و اقبالمان بی مهایا با به چیزی که برایمان ظاهراً خوشایند داشته، اقبال کرده ایم، اینمورد را در پدیده های مختلف می توان جستجو کرد، تقریبا 250 تا 300 سال از اواخر قاجار به این طرف ما تغییر کرده ایم، حکومت دینی ، مرحله بعد از نهضت دینی و بعداز انقلاب دینی است  بعد از اینکه حکومت دینی، شکل گرفت ، ما به سمت جامعه دینی پیش نرفتیم، این در مورد صدر اسلام است، در صدر اسلام رسول خدا با پیام های جذاب جوان ها را ،از زیر تا زیانه ها و بردگی ها آوردند و یک انقلاب اسلامی و حرکت اسلامی را تشکیل دادند، اما در فضای جامعه اسلامی، یعنی هماهنگ کردن کل حرکت به سوی جهتی که رسول خدا نشان می دهند، اتفاق نیفتاد، بعد از رسول خدا ماجرای غسب خلافت و... شکل گرفت.

یک دوره کوتاهی امام حسن مجتبی، بعد دوره ای دیگر اباعبدالله حکومت اسلامی را در قالب عاشورا رقم زدند، مسلمانان و حاکمان اسلامی در دوره هایی بودند ولی حاکمیت دینی نبود و طبعاً ما جامعه دینی نداشتیم،  جامعه دینی یعنی چه؟: یعنی تنظیم روابط بر اساسی که همه باید به سمت خدا برویم،وللی امروزه این اتفاق نیفتاده است، انقلاب اسلامی ما، نهضت سوم اسلامی در تاریخ بشر است، نهضت اول را رسول خدا انجام داد، نهضت دوم را امام حسن مجتبی و سید الشهدا همراه انجام دادند.

حضرت امام نهضت سوم را اتفاق انداختند و به حکومت اسلامی به معنای درستش رسیده اند، این حکومت اسلامی در فضای جامعه اسلامی تازه در حال برداشتن چند گام است، جامعه اسلامی زمان ما از جامعه اسلامی زمان پیامبر جلوتر است ولی سبک زندگی ما اصلاً اسلامی نیست، در روابط زن و شوهر آیت الله صفایی در کتاب (تکامل روابط زن و مرد)میگویند: هیچ زن و شوهری حق ندارند عاشق هم شوند، یعنی چه؟ یعنی به هم گیر بیفتند تا چه برسد به دختر و پسر و... من گیر هیچ کس نباید بیفتم و هیچ کس را نباید گیر خودم بیندازم، اگر من انسان مهاجر بودم، جاذبه ای برای کسی داشتم، او را باید از خود عبور دهم، این اتفاق نیفتاده، ما در سبک زندگی یعنی خود به حتی باور این ها هم نرسیدیم. به همین دلیل در این قصه در این چند سال به برکت جنگ و تدین مردم و ... باعث شده به سبک زندگی در حد الفبا برسیم.

واقعاً قصه از این قراره، به همین دلیل چیزی که ما داریم، از جهتی چیز جدیدی نیست، از جهت دیگر چیزی کشف نشده، همون نگاه دینی از زیست فردی، خانوادگی، تحصیلی نیست.

مدرک در دانشگاه های ما مسلمان ها- درصد بالایی جای خود را به درک داده است، به همین دلیل دانشجوی متدین نمازخوان، سر جلسه امتحان تقلب می کند و علت آن را بدست آوردن نمره می داند.

در زندگی مابه نظرنمیرسدکه مهاجریم، چیزی که کم به چشم می خورد مهاجر بودن است، دینی که ما داریم آمده که ما را آنجا ببرد، (ففروالی الله) (مهاجراً الی الله) اما دین داری ما همچنین هجرتی در آن نیست، چیزی که الان داشتیم همان چیزی است که قبلاً داشتیم به یک معنا اما چیزی که داریم باز نشده و فرصت تبدیل شدن به جامعه دینی را نیافته،تا اینکه بیاید درما رسوخ پیدا کند و تحلیل کند و جهت های ما را حرکت بدهد.

ممکن است بگوییم چه کنیم (قل انما اغرکم بواحد ان تقومو لله مسنی و فرادا) شما خود یک انسان را مهاجر کن ، بقیه واقعاً در حوضه ماموریت من و شما نیست، من مهاجر شوم و تو مهاجر شوم و تو مهاجر شوی اتفاق خوبی می افتد، قرآن مجید می گوید: (اگر یک نفر زنده شود انگار همه زنده شدند)

دوستی داشتم، طلبه بود، فوت کرد پشت میز طلبگی نوشته بود سنگر، 19 سالش بود ولی نزدیک 20 وصیعت نامه نوشته بود، از دنیا خسته نشده بود ولی دنیا برایش خیلی کم بود. همیشه میگفت: ما انسانها حق داریم به جاذبه های دنیا دل ببندیم ، به این دلیل که اصل کار را ندیدیم- چه زمانی او باید دل من را ببرد؟باید دلمان بزرگ باشد، تا او دلمان را ببرد، انسان هایی  که همه محیط زندگی شان نشان می دهد که مال اینجا نیستند یک نفرهم باشند کافی است، یک نفر مثل حضرت امام می شود ، خیلی ها را زنده می کند، به هر حال ما در فضایی هستیم که ، به مقدار کافی جامعه اسلامی نیست ، یعنی مدل زندگی، الهی و مهاجرانه نیست، اگر چه نسبت به زمان پیامبر بهتر است.

سوال: وقتی وارد زندگی عادی مردم می شود، با حوزه مصادیق ارتباط دارد، ولی متاسفانه یکی از ضعف ها این است که وقتی به مرز مصادیق می رسیم فراموش می کنیم و برخی کارهای جدی مثل مفاتیح الحیات و ... که از سنت پیامبر، صادر شده، چرا در باب مصادیق کم کاریم  و چرا همین حالا وارد مصادیق عینی نمی شوید.؟

مجری :مثل دو سبک زندگی غربی، مسائل مهم حوزه سرگرمی، به عنوان مولفه سبک زندگی است.

یا وارد حوزه تغذیه می شویم، در حالی که دستمان پر است علت را در چه می دانید. چرا در جامعه با اینکه همه مردم اعتقادات دینی دارند ولی وارد مصادیق می شوند چرادر تله سرگرمی که او فراهم کرد ما می افتیم ؟

پاسخ:

ما 3 مشکل داریم:

1.      اینکه بعضی چیزها را نمی دانیم،

مشکل جهل داریم، واقعاً نمی دانیم مثلاً برای راه رفتن به ما گفته اند، آرام راه بروید، نمی دانیم، آرام راه رفتن ثواب دارد به مکث انسان کمک می کند، این را نمی دانیم که گفته اند وقتی کفش می پوشی اول لنگه راست را بپوش، نمی دانیم و می گوییم چه فرق می کند، نمی دانیم که گفته اند وقتی می خواهید غذا بخورید فقط موضوع دغدغه تان غذا خوردن باشد، هر لقمه را چگونه بجویم، خیلی چیزها را چون نمی دانیم، به آن توجه نمی کنیم، در لباسی پوشیدن و راه رفتن، در خوابیدن نمی دانیم، دمر خوابیدن بدترین نوع خوابیدن است، بهترین نوع خوابیدن، روی دست راست، به سمت قبله، آقای دولابی می گفت: انگار همچنین آدمی، سرش را روی زانوی خدا گذاشته و خوابیده، این را نمی دانیم، وقتی آب می خوریم نمی دانیم بهترین حالت آب خوردن این است که در 3 نوبت آب بخوریم، یک سر نخوریم، فواید بهداشتی این ها مفصل است، پس بخشی که چرا ما در مصادیق کم می آییم، چون نمی دانیم.

2.      یک بخش این است که می دانیم ولی جهالت داریم، این غیر از جهل است، جهالت یعنی تمایلمان چیز دیگری است، آقا کسی این حرف ها را زده؟ یعنی میلمان اشتباه است، علممان مشکلی ندارد.

3.      مشکل سوم بخش مهارت ها است، تمرین های ماکم است و به اندازه کافی نیست، هرکس این نقاشی فرشچیان را می بیند ، لذت می برند و چه می شود که ما نمی توانیم مثل آنها رابکشیم؟

خط زیبا امیر خانی را می بینیم لذت می بریم، چه می شد مثل او می نویشتیم.

فاصله آن چیزی که می نویسیم و چیزی که دوست داریم بنویسیم، نمی خواهیم با تمرین ها  و مشق ها پر کنیم، ما مشکل مهارت آموزی و صبوری در آموختن هم داریم، فکر می کنیم این ها وقت های اضافه است، سریع می خواهیم به نتیجه برسیم، واقعاً این گپ ربطی به جهل و جهالت ندارد، مربوط به مهارت ماست، باید برخی چیزها را بیاموزیم، من راجع به پوشش چند وقت پیش در تلویزیون این را گفتم، گفتم اعتقاد من این است که خیلی از دخترهایی که پوشش خود را رعایت نمی کنند، مشکل اعتمادی ندارند، مشکل انضباطی دارند، بلد نیست در اتوبوس چطوری چادر نگه دارد که لای در گیر نکند؟ اگر یاد بگیرد استفاده می کند، برای این چیزها وقت نمی گذاریم ، و مهارت رابطه فردی من با آن کار است ، این که قرآن مجید می گوید: (و ال لوستقا مو علی الله طریقه)

اگر در این مسیر استقامت بورزند، ما این ها را از آب گوارا می نوشانیم، استقامت، مشق و تمرینات ما ضعیف است، اصطلاحاً 2 عبارت است:

1.      اعتماد به نقس که خیلی خوب است.

2.      کفایت نفس که خیلی خطرناک است.

اعتماد به نفس جایی است که برای دستیابی به یک هدف، به اندازه کافی اطلاعات داری و تلاش می کنی، کفایت نفس آن است که تلاش کرده ای ولی نه به اندازه کافی، مثلاً برای امتحان 1 بار خوانده ای ولی فکر کردی یاد گرفته ای، بعد در امتحان می مانی چون فکر کردی یاد گرفتی (کفایت نفسی) به حالتی رسیدی، مشکل مهارتی ما مشکل جدی است. این مشکل چگونه حل می شود، بدون تردید نهاد خانوده باید زنده شود، نهاد خویشاوندی باید زنده شود. در بوم مهارت آموزی خانواده است، اگر درخانواده روابط پدرو مادر، پدر و فرزند، مادر و فرزند روابط ضعیفی باشد اتفاقی به نام مهارت آموزی همان گواهی مهارت ها می شود ، دور باطل می شود ، آدم ها باید در خانواده مواظب روابطشان با هم باشند، این زمینه مهارتها را ایجاد می کند الان دختر خانم های زیادی داریم ، که درس خوبی دارند، مدرک دارند ولی خانه داری بلد نیستند، شوهر داری بلدنیستند ، فقط زیاد بلد است تست بزند. خانواده، خویشاوندی، صله رحم پایه مهارت آموزی است که با نگاه کارشناسی بیان می شود، این را باید زنده کنیم تا بوم مهارت آموزی ثابت شود.

مهارت آموزی است که آن گپ را ایجاد کرده وباید به این مورد خیلی توجه کرد.

سوال مجری:

 من به هر سه مورد شما اعتقاد دارم و یک مورد دیگررا اضافه می کنم، شما بفرمایید،

من معتقدم، کم کاری دوستانی که در حوزه این کار می کنند باعث این خلا هم می شود. یعنی وقتی استخراج از  انبوه اطلاعات که داریم به زبان روز تبدیل نکنیم- ما همچنان درگیر استفاده از کالایی هستیم که برای ما وارد شود، یک زمانی حدود 2 سال پیش دکتر عباسی مهمان ما بودند، گفتند شما برنامه پاتوق را تعطیل کنید، و (حلیته المتقین) را باز بینی و باز نویسی کنید و تبدیل به کتاب های کوچک با زبان خود مردم کنید، که هنوز این اتفاق نیفتاده است، یعنی هنوز مشکل این را داریم که از مفاهیم برای خودمان نمی توانیم استفاده کنیم.

جواب :

 مشکل ما مشکل مدیریتی کار است، ما طبیعتاً رویکرد همه حرف هایم برش تربیتی است، برش مدیریتی بخشی جدا دارد، من تکلیف خود را بازخوانی می کنم. اینکه آیا مدیران و مسئولان به اندازه کافی درک کرده اند، یا در حال تلاش کردن هستند،  بحث جدایی است، همیشه در نگاه من سر کلاس و ... برش تربیتی برای من اهمیت دارد، اینکه دیگران کوتاهی کردند به ما ربطی ندارد، من باید اول، جهلم را کم کنم، اطلاعات به دست بیاورم، و مهارت ها را زیاد کنم، این تکلیف من است، اینکه مسئولین نخواستند و ... مهم نیست.

پرسش و پاسخ جمعی:

1.      سوال :ما در دنیای مدرن زندگی می کنیم، صحبت های شما از نگاهی درست است، ولی درطول صحبت به این فکر می کردم، آیا می توان فردی باشد که تمام این ویژگی ها را داشته باشد ولی زندگی دینی نداشته باشد و یک آدم مومن باشد، مثل اینکه اهل فکر و ... باشد، چطور می شود در  دنیای مدرن مصادیق عینی برای زندگی دینی داشت؟

و یک انتقاد دارم که شما گفتید: ما باید از کمیت بگذریم به سمت کیفیت برویم، چون دقیقاً مشکل ما این است، همیشه چون آمار نداریم و از کمیت می گذریم، همه چیز را کتمان می کنیم، و این خاص زندگی مدرن است، اساساً به لحاظ فلسفی، نه اجتماعی در دوره قبل از مدرن زندگی می کنیم، حدوداً در دوره قرون وسطی، که هنوز به صورت کامل نقادی صورت نگرفته و وارد دنیای مدرن نشده ایم،

و دیگر اینکه شما فرمودید بایدمعیت با ولی خدا داشته باشیم ولی سوال این است که ولی خدا فعلاً نداریم، و باید چه کنیم؟

در ابتدای کلام نکته ای در باب معنای زندگی اسطوره لی زی اف، آیا اگر فکر کند که آخرتی هست زندگی معنی دار می شود؟

پاسخ:

 در بحث زندگی الهی و معنایی و دینی اگر این مولفه ها باشد، قطعاً دینی است، موارد نقض شما، منظور از زندگی دینی این است:کسانی که جهت را پیدا کرده اند به نظر ما این ها متولد شده اند، اینکه حضرت عیسی می گوید، به معراج نمی رسد مگر انسان 2 بار متولد شود، یعنی از رحم دنیا و دوباره زایشی شکل بگیرد، انسانی زندگی اش دینی است که در یک کلمه بداند مال خداست،

اگر چه چیزی به زندگی ام اضافه شود معنای زندگی ام را پیدا کرده ام، به تعبیر قرآن وقتی رسیدن به خدا آرزوی من باشد، نه رسیدن به دنیا، (یرجوا لقاء ربه) رسیدن به او یعنی بزرگتر شدن از دنیا، یعنی دنیا با جاذبه هاش پاسخ من نیست، کفش پای من را از سنگها و خارها نجات می دهد، ولی درد پای من را خوب نمی کند، من اندازه دنیا را برای خود تعریف کنم تا بدانم (تو را زکنگره عرش می زنند سفیر)

اگر بگوییم این حرف کلی است، دقیقاً ما در کلیات مشکل داریم، ما در جهت ها یمان مشکل داریم، از زندگی آدم هایی که فیلسوفانه حرف می زنند معلوم نیست جایی می خواهند بروند.

اگر کسی اهل هجرت بود بدون تردید زندگی دینی اش آغاز شده است، ولی 5 ویژگی مخصوص زندگی مهاجر است، به عنوان اصول و آداب نفس،

من نگفتم که آمار بد است، گفتم دین ما کمیت گرا شده و کیفیت بی اصالت شده است، چیزی که من نتونم تجربه کنم و به آمار نیاورم اصلاً نیست.

و ماورا و متا فیزیک همه جز تخیلات شده اند.

اگر خواستیم کیفیت را در کمیت تعریف کنیم مشکل ایجاد می شود،

ما به جای کوثر به تکاثر رسیده ایم، یک جوششی که باید تمنای ما باشد، این جوشش کار خود را به یک کمیت داده است. قرآن مجید با این نگاه تند برخورد می کند، بعضی هاتنها ظاهری از دنیا می دانند و از چهره نا پیدای آن غافل اند، قرآن با غافلین تعابیر تندی دارد، اصالت با این نیست.

ولی خدا در حال حاضر، امام زمان است و ما باید با ایشان هماهنگ باشیم ایشان به اندازه بی توجهی ما غایب اند و به اندازه توجه ما ایشان حاضرند، ما باید با او تنظیم کنیم، ولی خدا به عنوان جریان هدایت در عصر غیبت چه اشاره ای کرده اند. (خورشید پشت ابر)

مولوی: آب کم جو تشنگی آمد به دست               تا بجوشد آبت از بالا و پست

یعنی انسان مدرن قرن اتم اگر عطش را داشته باشد، به سبک متناسب با آن عطش خواهد رسید، و اواز درون من باید بجوشد، یک تخم مرغ اگر از درون ، جداره را شکاند زنده می شود اگر از بیرون پوستر را ترک دادم جوجه داخل می میرد، من از درون باید با فکر، با ذکر و شکر با جبر باید بجوشم، انسان زمان ما، داناتر شده، اطلاعاتش بیشتر شده، تکنولوژی زیاد شده، اما سوال این است، آیا انسان داناتر زمان ما، انسان ترهم شده است، با تسلیحات کشتار جمعی امروزه در چند دقیقه جمع کره زمین را می تواند بردارد، آیا در گذشته هم همین قدر بود؟ آیا بشر امروز آرامتر شده است، آیا مدرن بودن او را به حقیقت نزدیک تر کرده، آیا از خود تهی نشده به نظر من این اتفاق افتاده است، چرا چون انسان امروزگم کرده مال کجاست و مال کسی است .

(گفت بحر حسین در اضطرابم                  تو از عباس می گویی برایم)

انسان امروز انسان تر نشده، اگر چه راه هایی که رفته دارد بر می گردد، احساس بازگشت، بازگشت سریعی است، ولی انسان امروز پشت دانایی ها و توانایی هایش عاجزتر شده است.

وحشتناک تر شده، در کتاب موجود سوم، گزارش رقت انگیزی از وجود انسان است معرف قرص های آرام بخش می دانید چند برابر شده، انسان به تخت خواب راحت رسیده، ولی هرگز به خواب راحت نزدیک نشده،

سوال: نسبت سبک زندگی که اسلام ترسیم می کند با دنیای مدرن را بیان کنید. آیا ما می توانیم غیر مدرن زندگی کنیم و دینی باشیم، یا باید الزاماً مدرن باشیم و دینی زندگی کنیم؟

جواب: کاروان بشر با امکان مدرنیزه به سمت هدف خود نزدیک تر نشده، ولی این معنایش این نیست که خرسوار شویم، موبایل نداشته باشید یا تکنولوژی را محور کنیم، این نگاه کودکانه ای است که بعضی ها دارند. معنای روشن فکری اش این است که این پدیده را بشناسیم. به فکر ما به ازا باشیم، وقتی با این دست و پاها به هدف نرسیدیم به فکر دست و پای متناسب با هدف باشیم. ممکن است تلاش 300 ساله لازم دارد، اشکال ندراد و در نگاه دینی کسی که در این سیر گام بر می دارد، انگار رسیده است. در گام اول بشناسیش، در گام دوم گزینش داشته باشیم، هر چیزی را از آن بر نداریم. صرف اینکه تمدن شد، و در گام سوم به فکر جایگزینی باشیم، بخش جنبش نرم افزاری، تولید علم، علم بومی همین را می گوید، تو باید متناسب با اهداف خود ابزار خود را بدست آوری، تو نمی توانی با معماری که در آن معنویت نبوده، به معنویت برسی، البته به صورت استثناعاً می شود، شهید آوینی، اوایل معتقد بودند سینما ذاتاً انسان را دچارغفلت می کند. مهم نیست چه فیلمی نشان می دهد، مثل اینکه با یک کار مکروه به معنویت برسی، در گناه تقرب نیست و معتقد بود سینما محصول گناه آلود نگاه انسان به سمت شهوت و به است، هالیوود تجلی این نگاه است با 2 پایه غضب و شهوت است، بعد گفتند، جاهایی می شود تکنولوژی را با روح قوی همراه کرد ولی تا اطلاع ثانوی، در کتاب جادوی سینما.

سوال: در پاسخ به خانم، که گفتند ولی می خواهییم، اینکه دستورات ولی را انجام دهیم. هدایت می شویم. اهمیت دارد.

سوال: در برنامه مدیریت استراتژیک باید مشخص کنیم می خواهیم چه کنیم جایی فرمودید نباید 1-2-3-4 داشته باشیم؟

جواب: از خلاقیت دور می شویم و فکر می کنیم ابتدای کار این است.

سوال: جایی داریم که با ایمان فعال باید حرکت کنیم با صبر، چرا بر تحمل کردن تاکید است ؟

جواب: تحمل یعنی ظرفیت بالاتر از واکنش قطعی، اصلاً صبر یعنی به اولین کنش، واکنشی نشان ندهی،.

صبر یعنی موضوع را تحلیل کن، برگردان، شاید خبرهای دیگری باشد، صبر به این معنا نیست که منفعل برخورد کنیم. صبر یعنی فعال بودن، یعنی اقدام حساب شده، صبر یعنی تحمل را بالا بردن با ظرفیت برخورد کردن.

سوال: چرا باید دنیا را تحمل کنیم؟

جواب: چون دنیا کوچکتر از ما است، چون گذرا است،یعنی با هم کنار بیاییم.، دنیا زیباست ولی مال ما نیست.

سوال: تلویزیون کسی نباید وارد حریم شخصی ما شود؟

هیجان آنقدر اصالت پیدا کند، که توهین نکنیم.

سوال: می توانیم عاشق شویم ولی وابسته نباشیم، جایی گفتید، عاشق نشویم.؟

جواب:عشق یعنی، چسبیده، آماده برای فدا شدن، تو بمیری برای دیگری واین از لحاظ فلسفی امکان ندارد. اگر عشق من به همسرم چون خدا درست باشد است، آن عشق به خداست، ولی من برای همسرم نمی میرم مگر اینکه خدا بخواهد.

3 نوع عشق داریم:

1.      عشق حقیقی، عشق ما به خدا

2.      عشق مجازی، عشقی که جلوه این عشق است، عشق ما به فرزند یا پدر و مادر یا امام زمان

3.      عشق کاذب، چیزی که ارزش این را ندارد که خود را برایش بکشم ،یک هیجان است.

عشق به خود اگر از عشق به خدا سرچشمه بگیرد، چون من مال خدا هستم، شعاع همان عشق است.

سوال: آیا سبک زندگی دینی همان سبک زندگی سنتی است؟

جواب: سنت در مقابل مدرن الزامی نیست، سبک زندگی دینی سبکی است که سنت های الهی در آن زنده است، عرف متدینین از رفرنس است.

سوال: در زندگی مدرن جزء اخلاق مدرنیسم مفاهیم و قواعدی است، بخصوص در مدرنیستی که امروز داریم،

در نگاه مدرن اصالت با تفریح است- در اسلام اصالت به مسئولیت است، یکی از مسئولیت های ما در قبال خود این است که حتماً به نیازهای مادی مان توجه کنیم رویکرد مان به تفریح از خواستگاه آماده سازی برای وظایف بعدی است به همین دلیل به هر تفریح روی آوریم. پروفسور نصر می گوید:.

 در دنیای مدرن شهر بازی نشان می دهد که انشان ذهنش یک ذهن انتزاعی می شود گویا تفریح یک بخشی در کنار کار اوست و از کار خسته و دلزده و به دنبال مرخصی و... است، در صورتی که در نگاه دینی کار تفریح استف تفریحات الهی هم سر جای خواستند، پس اصالت با تفریح نیست اصالت با تکلیف است، تکلیف من دو برابر خودم این است که به جسم خود به شادی های درونی ام دست یابم.

به تعبیر علامه جعفری: ما به هر قیمتی دیگر نمی خواهیم بخندیم، سرمایه خنده دیگران نمی شود اشک  دیگران و گریه دیگران، آنقدر خنده اصالت یافته، برنامه های مختلفی می گذاریم که تمسخر باعث خنده شود، دنیای امروز می گوید تو بخند به هر قیمتی، تفریح پارکینگی است که ما را از شتابهای بی جا بر سر مکث می کشاند.

سوال: آیا می توانیم در منطقه فکری اسلام چیزی به اسم سرگرمی داشته باشیم؟

خیر- اساساً اسلام سرگرم شدن را نمی پسندد، دلگرمی با تفریحات سالم صورت می گیرد.

سوال: اصالت لذت- ما در اخلاق مدرن اصالت را به لذت می دهیم، در اسلام جایگاه یگاه لذت کجاست؟

جوب: ما در اسلام اصالت را به لذت های ماندگار می دهیم. یعنی دسته بندی که اپی کول کرد،  4 لذت را ارائه داد، کمی به اپیدمی نزدیک شد ، لذت ماندگار مهم است، به قول مولوی: ترک لذت بدانی دیگر لذت نفس لذت نخواهد بود، به قول ، (لعیمان از طعام لذت برندو کریمان از اطعام) خیلی متفاوت است، این لذت ها عمیق تر خواهد شد.

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۹
مشکات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی