بیانات مقام معظم رهبری در مورد تحول حوزه علیمه
بسم الله الرحمن الرحیم
947- خط کلى نظام اسلامى؛ رسیدن به تمدن اسلامى 13
949- تحقق کامل تمدّن اسلامى در دوران ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه 13
23-7-91- بخش اصلی تمدن اسلامی.. 14
17-9-87- تمدن اسلامی در راه است... 15
6-8-83-مراحل انقلاب اسلامی.. 15
16-11-81- آزاداندیشی و آزادی بیان.. 16
19-6-76-علم و معنویت هدف تمدن اسلامی.. 16
نقش و جایگاه روحانیت در نظام 17
93 - حوزههاى علمیه؛ قوام اصلى نظام در گذشته، حال و آینده 17
95- آیندهى بلند مدت نظام در گرو سه عنصر اصلى حوزه: 17
145-پاسخ به نیازهاى قانونى و نظریه اى نظام 18
147-تامین نیاز حوزه و جامعه: مرجع، مدرّس، محقّق، قاضى و مبلّغ 19
148-دفاع از مبانى انقلاب و اسلام در برابر هجوم فکرى دشمنان 20
153-لزوم تشکیل بانک اطلاعات براى تامین نیازهاى فکرى جامعه و جهان 21
154- حضور فعال در میدان مبارزه با تهاجم فرهنگى 21
160-نقش حوزه در تربیت مدیران عالى و میانى نظام 22
434-حوزه متولى پاسخ به سؤالات درباره پایه تفکر اسلامی و مبانی نظام و ... 23
434-وظیفهى حوزه؛ قرار گرفتن در متن حوادث علمى جهان 23
967-تلاش براى تکمیل و رفع نواقص نظام اسلامى و پرهیز از تضعیف انقلاب 24
968-ایجاد صلاحیت هاى لازم و پیش بینى براى مقابله با بحرانهاى فکرى در طلاب 25
952- نقش روحانیت و حوزه در ساخت تمدن اسلامى 25
111- وظیفهى استثنایى روحانیت در زمان حاضر. 26
112- صدمه دیدن اسلام در صورت ضعف عمل جمهورى اسلامى 26
115- نقش اول روحانیت و حوزه در تحقق اسلامیت نظام 26
200- حضور فعال روحانیت؛ شرط بقاى نظام و استقلال کشور 26
200- لزوم بررسی شرایط تاثیر روحانیت... 27
132- حفظ آبروى هزار ساله ى روحانیت شیعه با رعایت زى طلبگى 27
140- لزوم مشخص بودن هدف و چشم انداز برای حوزه و طلاب... 28
165- سه واژهى بسیار مهم در انقلاب؛ وحدت، حوزه و دانشگاه 29
165- توحید؛ پایهى وحدت در جامعهى اسلامى 29
167- به هم پیوستگى هزار سالهى علم و دین در ایران 29
168- استعمار؛ عامل جدایى حوزه و دانشگاه 29
169- آسیبهای حوزه و دانشگاه به سبب دوری از هم.. 29
172- معنای وحدت حوزه و دانشگاه 30
1055-وظیفهى شوراى مدیریت نسبت به فعال کردن نهضت پاسخ به سؤالات نظرى و عملى جامعه در حوزه 31
638-لزوم برنامه ریزى براى وظایف مختلف حوزه 31
101- جامعهى مدرسین؛ مغز متفکر و چشم بیناى نظام 32
طرح هجرت و توسعه حوزه های شهرستانها: 32
معنا،ضرورت ها، ملزومات،متولیان حوزه متحول 34
معنای حوزه متحول(انتظارات از حوزه ایده آل) 34
145- معنای صحیح تحول و نوسازی حوزه: (انتظارات از حوزه متحول) 34
تحقق انتظارات چهار گانه از حوزه 34
159- ضرورت سازمان یافتن حوزه براى برآوردن انتظارات از حوزه 34
209- ضرورت تکمیل و آینده نگری در کار حوزه ها 35
سه وظیفه در برابر حوزه=» در جمع برخی از نخبگان حوزه سال74. 35
664- وظیفه اول و دوم: حفظ و ترمیم حوزه 35
665- وظیفه سوم:رشد دادن به حوزه 36
665- زنده بودن حوزه؛ شرط حفظ، ترمیم و بالندگى آن 36
تحلیل وضعیت کنونى حوزه و رفع اشکالات آن. 36
اشکال اول حوزه امروز : عقب بودن از زمان خود. 36
668- عقب بودن حوزه امروز از لحاظ فقهی و کلامی از دنیاى زمان خود. 36
670- عقب بودن حوزه از دنیا در زمینه ى نگارش کتب اخلاقى 37
670- عقب بودن حوزه در زمینه ى حقوق از حقوق دنیا 37
671- عقب بودن حوزه در زمینه ى علوم فلسفى و کلامى 38
اشکال دوم حوزه امروز: عدم استفاده از نیروى انسانى موجود. 38
672- الف)عدم گسترش کمّى روحانیت متناسب با نیاز جامعه. 38
673- ب) عدم گسترش محتوایى حوزه 39
674- ج) عدم گسترش در نشر و تبلیغ 39
136- قدمت تفکر اصلاح حوزه (از زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی در نجف: 1320 ش) 40
138- پیرزی انقلاب و انقطاع بهانه ها ؛ لزوم تلاش براى مدرنیزه کردن حوزه منطبق با نیازها 40
682- بهره گیری از فرصت حکومت اسلامی و فضای پذیرش تحول در حوزه 40
683- لزوم استقلال حوزه از دولت 40
684- مؤاخذهى خداوند؛ عقوبت بى توجهى نسبت به علاج مشکلات حوزه با وجود فرصت تحول.. 41
685- ب) همت گماشتن براى علاج 41
685- ج) بیدار شدن روح کار در فضلاى جوان حوزه 42
139- احساس وظیفهى رهبرى نسبت به تحول در حوزه 42
138- همه مسئولیت دارند حتی مومنان و مسئولان کشور 42
667- همه مسئولند ولی لزوم تفکر خود حوزویان نسبت به مسائل حوزه 42
144- لازمهى تحول؛ همکارى مراجع عظام، جامعهى مدرسین، شوراى مدیریت و طلاب 43
ب) طلاب، فضلای جوان و اساتید 43
436- لزوم انجام تلاش سریع و پرمغز براى تحول در حوزه از سوی همه فضلا، مدرسان و آدم های دلسوز 43
140- نقش برجسته طلاب و مجمع نمایندگان طلاب البته زیر نظر مراجع.. 44
ج) دستگاه مدیریت و شوراى عالى حوزه 44
686- مدیریت تحول توسط یک مرکز مشخّص (مدیریت حوزه) 44
اصول و راهبردهای کلی حوزه متحول 45
دغدغه های مقام معظم رهبری درباره انقلاب و حوزه
947- خط کلى نظام اسلامى؛ رسیدن به تمدن اسلامى
مطلب اوّل این است که خط کلّى نظام اسلامى چیست؟ اگر بخواهیم پاسخ این سؤال را در یک جمله ادا کنیم، خواهیم گفت خط کلّى نظام اسلامى، رسیدن به تمدّن اسلامى است.
949- تحقق کامل تمدّن اسلامى در دوران ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه
البته تمدّن اسلامى به صورت کامل در دوران ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است. در دوران ظهور، تمدّن حقیقى اسلامى و دنیاى حقیقى اسلامى به وجود خواهد آمد. بعضى کسان خیال مىکنند دوران ظهور حضرت بقیةاللّه، آخرِ دنیاست! من عرض مىکنم دوران ظهور حضرت بقیةاللّه، اوّلِ دنیاست؛ اوّلِ شروع حرکت انسان در صراط مستقیم الهى است؛ با مانع کمتر یا بدون مانع؛ با سرعت بیشتر؛ با فراهم بودن همهى امکانات براى این حرکت. اگر صراط مستقیم الهى را مثل یک جادهى وسیع، مستقیم و هموارى فرض کنیم، همهى انبیا در این چند هزار سال گذشته آمدهاند تا بشر را از کورهراهها به این جاده برسانند. وقتى به این جاده رسید، سیرْ تندتر، همهجانبهتر، عمومىتر، موفقتر و بىضایعات یا کمضایعاتتر خواهد بود. دورهى ظهور، دورهاى است که بشریّت مىتواند نفس راحتى بکشد؛ مىتواند راه خدا را طى کند؛ مىتواند از همهى استعدادهاى موجود در عالم طبیعت و در وجود انسان به شکل بهینه استفاده کند
این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئلهى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همهى این عرصهى وسیعى که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهى همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست .
خب، میشود این بخش را به منزلهى بخش نرمافزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سختافزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همهى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مىبینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بىهدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
17-9-87- تمدن اسلامی در راه است
من با اطمینان کامل مىگویم: این هنوز آغاز کار است، و تحقق کامل وعدهى الهى یعنى پیروزى حق بر باطل و بازسازى امت قرآن و تمدن نوین اسلامى در راه است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لا یُشْرِکُونَ بِى شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ »
نشانهى این وعدهى تخلفناپذیر در اولین و مهمترین مرحله، پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و بناى بلندآوازهى نظام اسلامى بود که ایران را به پایگاه مستحکمى براى اندیشهى حاکمیت و تمدن اسلامى تبدیل کرد. سر بر آوردن این پدیدهى معجزآسا، درست در اوج هیاهوى مادىگرى و اسلامستیزىِ چپ و راست فکرى و سیاسى، و آنگاه مقاومت و استحکام آن در برابر ضربات سیاسى و نظامى و اقتصادى و تبلیغاتى که از همه سو نواخته مىشد، در دنیاى اسلام امیدى تازه برانگیخت و شورى در دلها پدید آورد. هرچه زمان گذشته، این استحکام- به حول و قوهى الهى- بیشتر و آن امید ریشهدارتر شده است. در طول سه دههاى که بر این ماجرا مىگذرد، خاورمیانه و کشورهاى مسلمان آسیا و آفریقا، صحنهى این هماوردى پیروزمندانه است.
ما یک انقلاب اسلامى داشتیم، بعد نظام اسلامى تشکیل دادیم، مرحلهى بعد تشکیل دولت اسلامى است، مرحلهى بعد تشکیل کشور اسلامى است، مرحلهى بعد تشکیل تمدن بینالملل اسلامى است. ما امروز در مرحلهى دولت اسلامى و کشور اسلامى قرار داریم؛ باید دولت اسلامى را ایجاد کنیم. امروز دولت ما- یعنى مسئولان قوهى مجریه، قوهى قضائیه، قوهى مقنّنه، که مجموع اینها دولت اسلامى است- سهم خوبى از حقایق اسلامى و ارزشهاى اسلامى را دارد؛ اما کافى نیست؛ اولش خود من. باید بیشتر به سمت اسلامى شدن، مسلمان شدن و مؤمنانه و مسلمانانه زندگى کردن برویم. باید به سمت زندگى علوى برویم. رفتن به سمت زندگى علوى معنایش این نیست که اگر آن روز لُنگ مىبستند و راه مىرفتند، امروز هم لُنگ ببندیم و راه برویم؛ نه، امروز دنیا پیشرفته است. باید روح زندگى علوى- یعنى عدالت، تقوا، پارسایى، پاکدامنى، بىپروائىِ در راه خدا و میل و شوق به مجاهدتِ در راه خدا- را در خودمان زنده کنیم؛ باید به سمت اینها برویم؛ این اساسِ کار ماست. و به شما عرض کنم، در آن صورت کارآمدى جمهورى اسلامى هم مضاعف خواهد شد؛ چون مشکل اساسىاى که ممکن است براى نظام اسلامى پیش بیاید، کارآمدى در نگاه جهانى است؛ بگویند آیا توانستند این کار را بکنند، توانستند آن کار را بکنند؟ اگر ما قدمبهقدم تحول درونى خود را جدى بگیریم و پیش ببریم و پایبندى خود را به ارزشها و اصولِ خود عملًا نشان دهیم، کارایى و توفیقات ما هم بیشتر خواهد شد. البته دشمنان نمىخواهند؛ جنجال و هیاهو مىکنند؛ اهمیتى هم ندارد.
16-11-81- آزاداندیشی و آزادی بیان
آن روز که سهم «آزادى»، سهم «اخلاق» و سهم «منطق»، همه یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت علمى و تفکر بالنده دینى در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرمافزار علمى و دینى» در کلیه علوم و معارف دانشگاهى و حوزوى زده شده است.بىشک آزادىخواهى و مطالبه فرصتى براى اندیشیدن و براى بیان اندیشه توأم با رعایت «ادب استفاده از آزادى»، یک مطالبه اسلامى است و «آزادى تفکر، قلم و بیان»، نه یک شعار تبلیغاتى بلکه از اهداف اصلى انقلاب اسلامى است. من عمیقاً متأسفم که برخى میان مرداب «سکوت و جمود» با گرداب «هرزهگوئى و کفرگوئى»، طریق سومى نمىشناسند و گمان مىکنند که براى پرهیز از هریک از این دو، باید به دام دیگرى افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامى آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سر جنبانیدن و جمود» و هم «فرهنگ آزادى بىمهار و خودخواهانه غربى» را نقد و اصلاح کند و فضائى بسازد که در آن، « آزادى بیان»، مقید به «منطق و اخلاق و حقوق معنوى و مادى دیگران» و نه به هیچچیز دیگرى، تبدیل به فرهنگ اجتماعى و حکومتى گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف، سکه رائج شود تا همه اندیشهها در همه حوزهها فعال و برانگیخته گردند و «زاد و ولد فرهنگى» که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت ایشان (علیهمالسّلام)، محصول «تضارب آراء و عقول» است، عادت ثانوى نخبگان و اندیشهوران گردد. بهویژه که فرهنگ اسلامى و تمدن اسلامى همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهاى دیگر، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه، ناممکن است
19-6-76-علم و معنویت هدف تمدن اسلامی
ما در تمدّن اسلامى و در نظام مقدّس جمهورى اسلامى که به سمت آن تمدّن حرکت مىکند، این را هدف گرفتهایم که دانش را همراه با معنویّت پیش ببریم . اینکه مىبینید دنیاى غرب نسبت به پایبندى ما به معنویّت، حسّاس است؛ بر دیندارى ما اسم تعصّب و تحجّر مىگذارد و علاقهمندى ما به مبانى اخلاقى و انسانیت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد مىکند، به خاطر آن است که این روش، ضدّ روش آنهاست. آنها علم را پیش بردند البته کار مهمّ و بزرگى بود اما جداى از اخلاق و معنویّت بود و شد آنچه که شد. ما مىخواهیم علم با اخلاق پیش برود. دانشگاه همچنان که مرکز علم است، مرکز دین و معنویّت هم باشد . متخرّجِ دانشگاههاى کشور، مثل متخرّجِ حوزههاى علمیه، دیندار بیرون بیاید. این، آن چیزى است که آنها نمىپسندند و نمىخواهند. به همین خاطر، سالهاست که با انواع تهمتها، به جمهورى اسلامى تهمت مىزنند. این تهمتها آنقدر مکرّر شده که براى شنوندگان تهوّعآور است! جمهورى اسلامى را به تعصّب و تحجّر و به قول خودشان بنیادگرایى، یعنى خشکى بىحدّ و اندازهاى که هیچ انعطافى در آن نیست، متّهم مىکنند! اسلام را اینگونه معرفى مىکنند؛ در حالى که خشکى آنجاست، زندگى دور از معنویّت و عطوفت و رحمت و انسانیّت آنجاست که حتّى محیط گرم خانواده هم قادر نیست کودکان را در خود نگهدارد.
93 - حوزههاى علمیه؛ قوام اصلى نظام در گذشته، حال و آینده
95 - آیندهى بلند مدت نظام در گرو سه عنصر اصلى حوزه:
الف) فقه
فقه جواهرى. فقه صاحب جواهر، به معناى دقت و اتقان کامل در قواعد فقهى و استنتاج منظم فروع از همان قواعدى است که در فقه و اصول مشخص شده است. این فقاهت، دو رکن دارد، که رکن اول آن، اصول معتدل و قوى و آگاه به همهى جوانب استنباط است، و رکن دوم، تطور فقه مىباشد و همان چیزى است که امام در معناى اجتهاد و مجتهد و فقیه مىفرمودند و تأکید داشتند که مجتهد و فقیه باید با دید باز بتواند استفهامها و سؤالهاى زمانه را بشناسد. سؤال، نصف جواب است. تا شما سؤال زمان را ندانید، ممکن نیست بتوانید در فقه براى آن جوابى پیدا کنید. بنابراین، فهم سؤال و ترتیب جواب مناسب براى آن، مهم است.
ب) تهذیب و اخلاق
ج) آگاهی سیاسی
145-پاسخ به نیازهاى قانونى و نظریه اى نظام
مطلب اول این است که نظامى بر اساس اسلام تحقق پیدا کرده است و موفقیت و عدم موفقیت آن در دنیا و تاریخ، به حساب اسلام گذاشته خواهد شد؛ چه من و شما بخواهیم و چه نخواهیم. این نظام، بر محور تفکرات اسلامى بنا شده و بایستى بر محور مقررات و بینشهاى اسلامى اداره بشود. این تفکرات و بینشها و مقررات، در کجا بایستى تحقیق و تنقیح بشود؟ این استفهامها، در کجا باید پاسخ داده بشود؟ اگر حوزهى علمیهى قم که امروز در کشور ما و بلکه در عالم تشیع، مادر و محور حوزههاى علمیه است و در درجهى بعد بقیهى حوزهها، تنقیح و تبیین مقررات و احکام و معارف اسلامى را- که نظام با آنها حرکت خواهد کرد- به عهده نگیرند، چه کسى باید به عهده بگیرد؟ حوزهها بایستى این مسئولیت را احساس بکنند.
حوزه، تاکنون این مسئولیت را به صورت مستقیم بر عهده نگرفته است. من، این نکته را به صورت صریح عرض مىکنم. غیر مستقیم به عهده گرفته است؛ ولى مستقیم نه. در حوزهها کسانى هستند که کار و تلاش مىکنند و از لحاظ فکرى، مشکلات و گرههاى نظام را با مباحث خود باز مىکنند. کسانى از حوزهها متخرج شدهاند و به سراسر کشور یا در داخل تشکیلات گوناگون نظام رفتهاند و کار مىکنند؛ اما حوزه- بما هى حوزه- هنوز تنظیم و تدوین مقررات اسلامى و نظام ارزشى اسلام و اخلاق عمومىیى را که ما مىخواهیم ملت داشته باشند و متکى به مدارک قطعى شرع باشد و دیگر جاى بحث و لَیت و لعلّ و لِمَ و بِمَ نداشته باشد، متکفل نشده و الگوى زندگى اسلامى را ارایه نداده است. هى به ما مىگویند: الگوى زندگى اسلامى را بدهید. چه کسى باید این کار را بکند؟ طبیعى است که حوزه باید در این جهت گام بردارد.
حوزه باید مراکز متعدد تحقیقاتى داشته باشد تا در تمام این زمینهها، مثل یک مجموعهى تولیدى مرتب و مدرن کار کند و محصول بدهد. اگر چنانچه دستگاه در مسألهیى دچار سؤال شد- مثل مسألهى زمین و موسیقى و در یک چارچوب وسیعتر، سیستم اقتصادى و روابط خارجى و ارتباط با ملتها و مسائل پولى و ارزشهاى کارگزارانِ حکومت و صدها مسئله از این قبیل که هر دستگاهى همواره با این سؤالات از لحاظ مبنایى مواجه است که ما بر چه اساسى قانون بگذرانیم و بر چه اساسى مقررات ادارى بگذاریم و بر چه اساسى عمل بکنیم- بداند که مرکزى اینگونه سؤالها را جواب مىدهد.
147-تامین نیاز حوزه و جامعه: مرجع، مدرّس، محقّق، قاضى و مبلّغ
مطلب دوم در باب کارهاى اصلىاى است که باید از حوزه توقع داشته باشیم. ما وقتى به تصویر دنیاى اسلامى کشورمان نگاه مىکنیم، پنج کار اصلى را مىبینیم که باید انجام آن را از حوزه توقع داشته باشیم. از آن پنج کار، سه کار است که خود حوزه براى بقاى خودش، تقریباً به آنها احتیاج دارد و دو کار دیگر را بیرون حوزه بدان احتیاج دارند. البته، این تعریف و تقسیمبندىیى که ما مىکنیم، جامع و مانع نیست.
کار اول، عبارت از مرجعیت و افتاست. مردم همیشه محتاج مرجع و مفتى هستند و حوزه متکفل تربیت و تولید مرجع و مفتى است.
کار دوم، تربیت مدرّس است. حوزه، طبعاً مدرّسانى لازم دارد که باید در خود حوزه تربیت بشوند.
کار سوم، تحقیق و تألیف در مسائل علمى است؛ چه کارهایى که از بیرون به حوزه عرضه مىشود و چه کارهایى که متعلق به خود حوزه است و به محققان و مؤلفانى که کتابهایى بنویسند، احتیاج دارد و چه کتابهایى که براى بیرون حوزه لازم است و چه کتابهایى که حاوى تحقیقات جدید در مسائل فقهى است و شیوهى نوین استنباط را بیان مىکند- که امام در همین پیام و یکى از پیامهاى قبلیشان به آن اشاره کردند- و چه کتابهاى درسى. این سه کار، بیشتر به درون حوزه توجه دارند؛ ولى دو کار دیگر به بیرون حوزه نگاه مىکنند.
کار چهارم، مسألهى قضاست. سیستم قضائى اسلامى، فقیه و مجتهد و عادل را مىطلبد. قضاى اسلامى این است. آن وقتىکه ما مجتهد و مفتى و صاحبنظر نداریم، به قاضى مأذون مِن قِبَل المجتهد اکتفا مىکنیم. این از باب ضرورت است که «الضّرورات
تبیح المحذورات». آن وقتىکه قاضى عادل قطعى نداریم، به آنکه مورد اعتماد باشد، اکتفا مىکنیم؛ و الّا باید فقیه و مجتهد عادل، منصب قضا را به عهده بگیرد. پس، این هم کار دیگر حوزههاى علمیه است که بایستى دائماً یک رشته از رشتههاى پنجگانهى آن، براى این مهم کار کند.
کار پنجم، تبلیغ در سطح وسیع و به شیوهى مطلوب و مدرن است که در مطلب سوم، شأن تبلیغ و ابعاد گوناگون تبلیغى را که امروز از ما متوقع است، توضیح خواهم داد.
148-دفاع از مبانى انقلاب و اسلام در برابر هجوم فکرى دشمنان
این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملى، از لحاظ ارایهى مبانى فکرى خودش، یکى از ضعیفترین و کمکارترین انقلابها و بلکه تحولات دنیاست. مثلًا وقتى بازار مشترک به وجود مىآید، دهها کتاب و جزوه و تحقیق و فیلم، در باب مبانى فکرىِ این کار، در سطوح مختلف منتشر مىشود و براى اقتصاددانها و سیاستمدارها و عامهى مردم و جهانِ مصرفکننده و تولیدکننده ارسال مىشود. مگر بازار مشترک چیست؟ آیا غیر از این است که چند کشور دور هم نشستهاند و مثل چند تاجر باهم تجارت مىکنند و مبادلات بازرگانى دارند؟ بازار مشترک، مثال کوچکى در دنیاست؛ ولى اگر شما انقلابهاى بزرگ دنیا را هم در نظر بگیرید، بازهم مشخص مىشود که ما کم کار کردهایم
....
ما چه کار کردیم؟ کارى که ما در این زمینه کردیم، واقعاً خیلى کم است. گاهى انسان دلش نمىآید که بگوید در حد صفر؛ چون واقعاً کسانى با اخلاص کارهایى کردهاند. اما اگر نخواهیم ملاحظهى این جهات عاطفى را بکنیم، باید بگوییم یکذره بیشتر از صفر و خیلى خیلى کم کار شده است . البته، این کمکارى دلایلى دارد: بعضى از روشنفکران و متفکران اصلى را در اول کار از ما گرفتند و بعضى از آنها نیز مشغول کارهاى گوناگون اجرایى شدند؛ اما اساس قضیه این است که ما تولید نکردیم. یازده سال از انقلاب مىگذرد؛ خوب بود که صدها نویسندهى اسلامى، مبانى اسلام را بنویسند- چون انقلاب ما اسلامى است- و منتشر بکنند. مىبایست تربیت مىکردیم که نکردیم. این، یکى از کارهاى حوزه است. نمىخواهم بگویم کسانى که بیرونِ حوزهها نشستهاند، مسئولیتى ندارند؛ اما بیشترین مسئولیت را حوزهى علمیه- و بیش از همه قم- دارد . قم بایستى محصول وافرى در این زمینه مىداد.
...
هرچه مرحوم «سیّد شرف الدین» و مرحوم «امینى» نوشته، همان است دیگر. البته، هرکدام از آن کتابها براى جاهایى به درد مىخورد؛ اما نکته این است که ما به صورت مدرن و طبق نیازهاى امروز، از حق خود و تشیّع و اعتقاد و انقلاب و اسلام و حتّى اماممان دفاع نکردیم. امام را متهم کردند که مىگوید: پیامبران ناموفق بودند (!)
ما چند جلد کتاب در جواب این اتهام نوشتیم و به دنیا ارایه دادیم و پخش کردیم؟ پس، ببینید اینها کارهاى حوزه است. ما باید اینها را باور کنیم.
آقایان! ما تا کى به سازمان تبلیغات و وزارت ارشاد فشار بیاوریم که بنویسید و بدهید؟ آنها مىگویند: نمىتوانیم. راست هم مىگویند، کار آنها نیست؛ کار حوزه و طلبه است. اینگونه کارها باید در آنجاها انجام بگیرد.
153-لزوم تشکیل بانک اطلاعات براى تامین نیازهاى فکرى جامعه و جهان
من از آقایان سؤال مىکنم که آیا مىدانید امروز در درجهى اول، چند عنوان کتاب براى دنیاى اسلام لازم است؟ گمان نمىکنم کسى از شما بداند. من شاید از بعضى از شما یکذره بیشتر بدانم؛ اما به طور دقیق نمىدانم. حوزه هم نمىداند. اگر من ندانم، عیب نیست؛ ولى اگر حوزه نداند، عیب است. حوزهى علمیه باید بداند که مثلًا امروز پنجاه عنوان کتاب وجود دارد. در درجهى اول، ما باید در پنجاه موضوع و در درجهى دوم، در صد و بیست موضوع کتاب نوشته باشیم یا بنویسیم.
باید به تناسب تهمتهایى که به ما مىزنند و به تناسب فحشهایى که به ما مىدهند و به تناسب کتابهایى که علیه ما مىنویسند، نیازها را بدانیم. مرکز و بانک اطلاعات حوزه کجاست که اینها را نگاه کند و در بارهى آن موضوعات تحقیق نماید و بنویسد؟
یکى از کارهایى که حوزه باید انجام بدهد، همین است. یعنى مرکزى داشته باشد و کتابهایى را که در دنیا راجع به انقلاب نوشتهاند، جمع کند؛ چه آنهایى که مستقیماً در بارهى انقلاب است و چه آنهایى که به خاطر انقلاب، به شیعه و یا اسلام فحش دادهاند و چه کتابهایى که از ما تعریف کردهاند و نقاط قوّت ما را- که بعضاً خودمان هم از آنها غافل بودهایم- یادآور شدهاند.
در این مرکز، محققان حوزه باید مشابه این کتابها را نیز در داخل کشور جمعآورى کنند و مورد بررسى قرار دهند. وقتىکه محقق مىگوییم، فوراً ذهن به سمت پیرمردهاى از کار افتاده نرود. محققان جوان- مثل خود شما- بنشینند اینها را تقسیمبندى کنند و تفکر و ذهنیت انقلاب و به تعبیر اروپایى آن ، ایدئولوژى انقلاب را- که متأسفانه هنوز معادل فارسى آن را پیدا نکردهایم- تدوین کنند و آن را- نه در یک جلد کتاب و نه با یک بیان- بیرون بدهند؛ که اگر از ما پرسیدند: انقلابتان چیست؟ بگوییم این است. اگر شما چنین کارى نکردید، دیگرانى که غالباً صلاحیت ندارند، خواهند کرد.
154- حضور فعال در میدان مبارزه با تهاجم فرهنگى
مطلب چهارم این است که امروز تهاجم فرهنگى عظیمى علیه اسلام هست که ارتباط مستقیمى با انقلاب ندارد. این تهاجم، وسیعتر از انقلاب و علیه اسلام است. چیز عجیب و فوقالعادهیى است که با تمام ابعاد فرهنگى و اجتماعى و سیاسى، علیه اسلام- و حتّى اسلامى که در تودهى مردم الجزائر نفوذ دارد- وارد کارزار شده است. فقط یک استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته به دستگاههاى استعمارى و فهدگونه است؛ و الّا حتّى اسلامهاى به معناى اعتقاد عوامانهى مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابى- و به تعبیر آنها اسلام ایران- که دیگر وضعش روشن است.
در حال حاضر، یک جبههبندى عظیم فرهنگى که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانهها همراه است، مثل سیلى راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامى نیست. بسیج عمومى هم در آنجا هیچ تأثیرى ندارد. آثارش هم بهگونهاى است که تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم . مثل یک بمب شیمیایى نامحسوس و بدون سروصدا عمل مىکند. فرض کنید در محوطهیى یک بمب شیمیایى بیفتد که احدى نفهمد که این بمب در آنجا افتاد؛ ولى پس از هفت، هشت ساعت ببینند صورتها و دستهاى همه تاول زده است.
الآن در مدرسهها و داخل خیابانها و جبههها و حوزههاى علمیه و دانشگاههاى ما، ناگهان نشانههاى این تهاجم تبلیغى و فرهنگى را خواهید دید. الآن مقدارى هم آن را مىبینید و بعداً هم بیشتر خواهد شد. یک کتاب چاپ مىشود، یک فیلم تولید مىشود و به صورت ویدئو داخل کشور مىآید و زمینهى چنین تهاجمى را فراهم مىکند. دیشب یکى از آقایان مىگفت: وسایل کوچکى اختراع شده که در آن، بیست فیلم ویدئویى به صورت میکروفیلم ضبط مىشود و هر فردى مىتواند آن را لاى دکمهاش مخفى کند و به داخل کشور بیاورد و بین جوانها توزیع کند!
هدف این تهاجم با چنین ابعادى، اسلام و انقلاب و ما هستیم. البته، شکى نیست که مقابله با این تهاجم، پول و بودجه و امکانات و پشتیبانیهاى سیاسى دولت را مىخواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتیبانى بکند که چه بشود؟ طبیعى است که فکرى پخش بشود. آن فکر کجا تولید خواهد شد؟ آیا آن هم در دولت است یا در حوزه؟ اینها انتظاراتى است که از حوزه مىرود.
160-نقش حوزه در تربیت مدیران عالى و میانى نظام
البته، یک چیز دیگر هم در اینجا وجود دارد و آن نقش حوزه- غیر از جنبههاى فرهنگى- در ادارهى جامعه است. ما نباید از نقش سیاسى حوزه و شخصیتهاى حوزوى در ادارهى جامعه غافل شویم. این، چیز مهمى است. شما باید رهبران آیندهى انقلاب و کشور را در حوزه بسازید و بپرورانید و فراهم کنید؛ شخصیتهایى که بتوانند رئیسجمهور و وزیر و نماینده و نظریهپرداز سیاسى باشند . کمااینکه شما ملاحظه مىکنید، بعد از پیروزى انقلاب، منهاى شخص شخیص امام بزرگوار- که «لا یعادله احد»- سهم و نقش معممان و متخرجان حوزه در ادارهى انقلاب و مسئولیتپذیرى در مسائل آن- چه در قانونگذاریش، چه در قضایش، چه در قوهى مجریهاش و چه در زمینههاى سیاسیش- اگر نگوییم بیشتر است، اقلًّا نقشى برابر با غیر حوزویها داشتهاند. اینها، متخرجان قبل از انقلابند. به قول آن باغبان قدیمى: کاشتند و خوردیم، کاریم و خورند. حوزه، در این مورد چه کرده و چه خواهد کرد؟ البته، در این زمینه حوزه تلاشهاى خوبى داشته است و نمىشود آن را منکر شد؛ اما مطمئناً کمتر از آن چیزى است که لازم مىباشد.
434-حوزه متولى پاسخ به سؤالات درباره پایه تفکر اسلامی و مبانی نظام و ...
برادران عزیز! امروز کارهاى نشده و سؤالهاى بىجواب خیلى هست. از اولى که این انقلاب پیروز شد، هرجا رفتیم و هرکس آمد، دیدیم به ما مىگوید شما چه مىگویید؛ حرفتان چیست . ما باید پایههاى تفکر اسلامى و جهانبینى اسلامى و مبانى نظام اسلامى و ارکان و خطوط اصلى انقلاب اسلامى یعنى این تحول و از شکلى به شکل دیگر شدن را توضیح بدهیم؛ بعد ارکان نظام جمهورى اسلامى و اقتصاد و سیاست و روابط جمعى و روابط فردى و اخلاق و فرهنگ و جایگاه علم را در آن توضیح بدهیم؛ همهى اینها کار لازم دارد؛ جاى بسیارى از این کارها خالى است؛ اینها باید از حوزهى علمیه بجوشد و سرریز بشود.
434-وظیفهى حوزه؛ قرار گرفتن در متن حوادث علمى جهان
امروز در دنیا افکارى ارائه مىشود و فلسفههایى در زمینههاى گوناگون در ذهنیات، در مسائل اجتماعى، در تاریخ، در اقتصاد مطرح مىشود که پاسخهایى هم در این زمینه وجود دارد. هرچند صباحى یک نفر در دنیا سر بلند مىکند و کتابى مىنویسد؛ کتاب او را به زبانهاى دیگر ترجمه مىکنند و چهار نفر هم مروجش مىشوند؛ ما چه کار کنیم؟ ما اینجا در مدرسهى فیضیه، یا در حوزهى قم، یا در مسجدمان در فلان شهر کشور بنشینیم، تا ببینیم چه حرفى از خارج آمد که فلان نقطهاش اشاره یا تعریضى به مسائل دینى دارد و بنا کنیم همان نقطه را رد کردن؟! این درست است؟! بعد از آنکه کسانى آن را خواندند، دانستند، تدریس کردند، تفهیم کردند؛ یکى هم پیدا شد و آن را ترجمه کرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحانى رسید؛ تازه حالا بفهمم که در ده سال پیش، بیست سال پیش، چهل سال پیش، در اروپا دانشمندى یا متفکرى یا فیلسوفى یا فیلسوفنمایى آمده و به فلان نقطهى اعتقادات من تعرض کرده و من حالا به او جواب بدهم! آیا این روش درستى است؟! یا نه؛ حوزه باید در متن حوادث علمى عالم باشد.
امروز شما باید بدانید و در جریان باشید که مثلًا در مقولهى جامعهشناسى، در دنیا چه نظرات و چه ایدههایى هست و چه فکرهایى دارد مىجوشد. گاهى در این فکرها عناصر مطلوبى هست؛ آن را جذب کنید؛ عناصر نامطلوبى هم هست؛ قبل از آنکه بیاید، دفاع مناسبش را آماده کنید و ذهنیت جامعه را واکسینه نمایید. اینطور نباشد که وقتى آمد و یک عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوییم بله، فلانکس در فلان قضیه اینطور گفته و این مطلب به این دلیل و این دلیل و این دلیل، درست نیست؛ اینکه راه برخورد نیست! پس، تحقیق و پژوهش و اطلاع و آگاهى از حقایق و معارف عالم و وضع علمى دنیا، از چیزهایى است که براى حوزهى علمیه لازم است.
حوزهى علمیه نباید از مسائل و جریانات علمى دنیا منزوى باشد؛ باید در متن جریانات علمى باشد. البته این حرف به معناى آن نیست که فردا تکتک طلاب قم بگویند خیلى خوب، ما مىخواهیم حالا در متن جریانات علمى قرار بگیریم، پس درسهامان را زمین بگذاریم و اول یکخرده زبان یاد بگیریم و بعد بیاییم! نه، حوزه باید باشد، نه تکتک طلاب. مجموعهى حوزه باید مثل یک استخر جداافتادهى از جریانات علمى و فکرى جهان نباشد؛ دریاى عظیمى باشد که جریانهایى به آن وارد
بشوند و جریانهایى هم از آن خارج گردند؛ فکرهایى در آن وارد بشوند و فکرهایى هم از آن خارج گردند. شما باید دنیایى را سیراب کنید؛ حوزه نمىتواند کنار بماند. اینها چیزهایى است که در مورد حوزهى علمیهى قم هموم ماست. من گاهى که راجع به مسائل حوزهى علمیه فکر مىکنم، حقیقتاً یک حال سراسیمگى پیدا مىکنم! حوزه خیلى مهم است.
967-تلاش براى تکمیل و رفع نواقص نظام اسلامى و پرهیز از تضعیف انقلاب
اوّل این است که حوزهى علمیه باید نظام اسلامى- همین نظام جمهورى اسلامى- را از خود بداند و براى تکمیل و رفع نقص آن، همهى کوشش خود را مبذول کند. این نظام از آن حرکت و نهضت عظیمى پدید آمده است که در همین مدرسهى فیضیّه و در همین مسجد اعظم پایهگذارى شد. نظام دینى است؛ نظامى است که بر اساس معارف و احکام دینى و ارزشهاى دینى شکل گرفته است. حوزه در مقابل چنین نظامى نمىتواند بىتفاوت باشد. هیچ مصلحت و هیچ انگیزهى شخصى یا صنفى یا سیاسى نمىتواند و حق ندارد از حمایت حوزه نسبت به نظام مانع شود.
بدتر از حمایت نکردن و درصدد تکمیل بر نیامدن و کمر به اصلاح ضعفهاى نظام نبستن، این است که انسان به دشمنان نظام کمک کند! متأسفانه گاهى دیده مىشود که پستترین و رذل ترین و بىارزش ترین دشمنان نظام به وسیلهى کسانى تأیید مىشوند. چرا؟! به چه بهانهاى؟! چون در نظام، فلان نقص وجود دارد؟ وقتى نقص هست، باید دشمن نظام را تأیید کرد، یا باید تلاش کرد تا آن نقص برطرف شود؟ یقیناً مسؤولان نظام، از صدر تا ساقه، ضعفهایى دارند. بنده خودم در اوّلِ صف قرار دارم؛ مجمع ضعفهاى فراوان و عیوب بىشمار. در این تردیدى نیست. باید این ضعفها را برطرف کرد؛ باید اینها را جبران کرد؛ باید به رفع عیبها کمک کرد. نمىشود گفت یا صددرصد یا هیچ؛ یا باید مثل حکومت امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم علیهمالسّلام باشد، یا اصلًا نباشد. حکومت کفّار و فسّاق و فجّار و اینها باشد، خوب است؟ اینکه منطقى نیست؛
اینکه گفتنى نیست. این، مسألهى اوّل است. حوزهى علمیه به هیچ بهانهاى، با هیچ مصلحت و انگیزهاى، درست نیست که به دشمنان نظام کمک کند؛ که البته امروز حوزههاى علمیه مثل کوه پشت سر نظام ایستادهاند. امروز مراجع معظّم تقلید، فضلاى بزرگ، شخصیتهاى عالى، طلّاب و فضلاى جوان، در زمینههاى علمى، در زمینههاى سیاسى، هر جایى که نظام احتیاج به پشتیبانى داشته است، با کمال قوّت و شهامت پشتیبانى کردهاند.
968-ایجاد صلاحیت هاى لازم و پیش بینى براى مقابله با بحرانهاى فکرى در طلاب
دومین چیزى که به نظر بنده جزو واجبات حوزهى علمیه است، این است که حوزه باید بدون فوت وقت، صلاحیتهاى لازم را براى مقابله با بحرانهاى فکرى، در حوزه و در میان اعضاى حوزه به وجود آورد. شاید بعضى افراد هستند که نمىدانند در میان فضاى ذهنى برخى از جوانها و جامعه چه مىگذرد! توجّه ندارند. امروز مراکزى وجود دارد- در داخل و خارج- که اساساً همتشان این است که ذهن جوانها را با مشکلات، با شکوک، با تردیدها و با حرفهاى کممحتوا اما خوشظاهر، از مبانى اسلام و مفاهیم الهى دور کنند. حوزه نمىتواند این چیزهایى را که مىتواند بحران فکرى براى نسل جوان به وجود آورد، ندیده بگیرد.
روزى در این کشور- تقریباً حدود چهل سال قبل- رواج تفکّر الحادىِ مارکسیستى یک بحران بود. هر جا مىرفتیم- در دانشگاه، در محیطهاى گوناگون، حتى در بعضى از گوشه کنارهاى بعضى از حوزهها اثر پاى این تفکّر را مىدیدیم. عدّهى معدودى متوجه بودند که قضیه چیست؛ با آن مواجهه مىکردند، مقابله مىکردند. بعد که خطر آشکار شد، آن وقت بزرگانى به فکر افتادند که کارى صورت دهند! مگر ما باید اینگونه عمل کنیم؟! بگذاریم تا بحران فکرى به وجود بیاید، عدّهاى از دلها و ذهنها و ایمانها را تباه کند، بعد ما به فکر بیفتیم؟!
در حوزهى علمیه باید این ظرفیت و این توان به وجود بیاید که بحرانهاى فکرى را پیش بینى کند. بحرانهاى فکرى، مثل بحرانهاى سیاسى نیستند؛ بى سر و صدا و آرام وارد مىشوند؛ بتدریج اثر مىگذارند؛ ناگهان خودشان را ظاهر مىکنند؛ در حالى که علاجشان آسان نیست.
952- نقش روحانیت و حوزه در ساخت تمدن اسلامى
مطلب دوم این است که نقشآفرینان اصلى در این عرصه چه کسانى هستند؟ ما مىخواهیم ببینیم روحانیت در این میان کجا قرار دارد و شما طلّاب جوان و فضلاى جوان- کسانى که نقد ارزشمند جوانى خود را برداشتید و به این حوزه آوردید- مىخواهید این سرمایه را براى چه و در کجا مصرف کنید؟ نقشآفرینان اصلى در اینجا چه کسانى هستند؟ ... براى ایجاد یک تمدّن اسلامى- مانند هر تمدّن دیگر- دو عنصر اساسى لازم است: یکى تولید فکر، یکى پرورش انسان. ... حال در آنجایى که فکر و انسان باید تولید شود، ببینید نقشآفرینان چه کسانى هستند. این نقشآفرینان کسانى هستند که باید بتوانند افکار را هدایت کنند. این یک بُعد قضیه است. چون این راه جز با پاى ایمان و نیروى ایمان و عشق طىشدنى نیست، باید کسانى باشند که بتوانند روح ایمان را در انسانها پرورش دهند. بدون شک مدیران جامعه جزو نقشآفرینانند؛ سیاستمداران جزو نقشآفرینانند؛ متفکّران و روشنفکران جزو نقشآفرینانند؛ آحاد مردم هر کدام به نحوى مىتوانند در خور استعداد خود نقشآفرینى کنند؛ اما نقش علماى دین، نقش کسانى که در راه پرورش ایمان مردم از روش دین استفاده مىکنند، یک نقش یگانه است؛ نقش منحصر به فرد است. مدیران جامعه هم براى اینکه بتوانند درست نقشآفرینى کنند، به علماى دین احتیاج دارند. سیاستمداران و فعّالان سیاسى در جامعه نیز همینطور. محیطهاى گوناگون علمى و روشنفکرى نیز همینطور. برقى از سخن یک عالمِ دینِ پارسا و زمانشناس ممکن است بجهد، ظلماتى را از دلى یا دلهایى بزداید؛
111- وظیفهى استثنایى روحانیت در زمان حاضر
خداى متعال وظیفهى دفاع از دین را بر عهدهى علما و مرشدان ملت و معلمان امت گذاشته است و این امر اختصاص به زمان و مکان خاصى ندارد و در همهى اقطار اسلامى، دفاع از اسلام و قرآن و شریعت اسلامى در درجهى اول بر عهدهى علماست و در هیچ شرایطى از این کار معاف نمىشوند، منتها در آن کشورها کار علما آسانتر و سادهتر است و پیچیدگى کار در نظام اسلامى را ندارد.
112- صدمه دیدن اسلام در صورت ضعف عمل جمهورى اسلامى
115- نقش اول روحانیت و حوزه در تحقق اسلامیت نظام
در این میان، جامعهى روحانیت و حوزههاى علمیه نقش اول را دارند و مسئولند که اسلام را درست تبیین کنند و هرجا که احتیاج به متصدیان لایق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامى است، آنجا را پُر کنند و مردم را ارشاد و حکومت را نصیحت نمایند و با قدرت معنوى خود، مسیر مشکلات را هموار سازند.
(19/7/91) .... حوزههاى علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام کار کنند، براى نظام دل بسوزاند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند؛ و این درست عکس آن چیزى است که سیاست سرویسهاى امنیتى انگلیس و آمریکا و اسرائیل و دیگران و دیگران دنبال میکنند. آنها تلاش میکنند بلکه بتوانند یک منفذى پیدا کنند. یک آخوندى یک گوشهاى حرفى میزند، که علىالظاهر برخلاف خواست و فهم و عقیدهى کلى نظام است، بزرگش میکنند؛ آن آدم را اگر کوچک هم باشد، از او یک تصویر بزرگى درست میکنند، براى اینکه فاصلهى بین نظام و روحانیت را برجسته کنند؛ القاء کنند که چنین فاصلهاى وجود دارد. بنابراین حوزههاى علمیه نمیتوانند سکولار باشند. اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.
200- حضور فعال روحانیت؛ شرط بقاى نظام و استقلال کشور
روحانیت باید دوگونه به مسأله نگاه کند و مىکند: یکى اینکه توجه داشته باشد و دارد- و مردم هم متوجه باشند- که براى تداوم انقلاب نیز حضور روحانیون ضرورى است و فعال بودن روحانیون، شرط لا ینفک بقاى انقلاب و استقلال کشور و نظام جمهورى اسلامى است. بنابراین، روحانیون باید باشند؛ آن هم با فعالیت و دلسوزى و از خود دانستن انقلاب و جانانه دفاع کردن؛ ...
200- لزوم بررسی شرایط تاثیر روحانیت
یک نگاه دیگر این است که روحانیون و بخصوص بیدارترها و بصیرترها و دلسوزترها- که در قشرهاى مختلف روحانى، بحمداللّه این خصوصیات به وفور پیدا مىشود- ببینند شرایط تأثیر کامل حضور روحانیت براى انقلاب و پیشرفت هدفهاى آن چیست؛ آن شرایط را تأمین کنند. آفات چیست؛ از آن آفات پیشگیرى کنند و اگر هست، آن را رفع نمایند. این نکته، جدى است و شعار نیست. این، حرکتى است که اگر شد، پیروزى تداوم پیدا خواهد کرد و روزبهروز بر اوج اسلام و قدرت جمهورى اسلامى و سعهى میدان این نداى ملکوتى در عالم افزوده خواهد شد. اگر این حرکت انجام نشد، مشکلات و موانع و- خداى ناخواسته- ناکامى پیش خواهد آمد؛ آن هم براى اسلام و مسلمین در سطح جهان. اینقدر مسأله حساس است. ... اگر روحانیون، به آینده به چشم یک میدان کار ننگرند و براى آن برنامهریزى نکنند و آفات مسیر را از سر راه برندارند، دنبال این غفلت، ضربه است. در این هیچ شکى نیست. اگر روحانیون، آینده را با چشم باز و بصیر نگاه کنند و خود را براى ادامهى حمل این بار آماده نمایند و وظایفشان را پیشبینى و خودشان را آمادهى عمل به آن بکنند، اسلام در سطح جهان روزبهروز قوّت خواهد گرفت. در این هم هیچ تردیدى نیست. ...
نقاط مثبت در جامعهى روحانیت- که جامعهى علمى شیعه است- روشن مىباشد. علم و زهد و بىاعتنایى به دنیا و شجاعت و ایستادگى در برابر قدرتها و زورگوها و اتصال به تودهى مردم، نقاط مثبت روحانیت ماست. مردمى بودن و درد آنها را احساس کردن و براى آنها دل سوزاندن و کار کردن و به دشمنانشان نزدیک نشدن، خصوصیتى است که هیچ فرقهاى از فِرَق روحانى در عالم، آن را نداشته است و الآن هم ندارد. اگر این خصوصیت نبود، اطمینان مردم به روحانیت جلب نمىشد که به خیابانها بیایند و آنطور جان خود را در راه آرمانهاى این انقلاب در معرض خطر قرار بدهند. این، خصوصیات مثبت روحانیت است؛ اینها را به شدت حفظ کنیم.
132- حفظ آبروى هزار ساله ى روحانیت شیعه با رعایت زى طلبگى
به اعتقاد من، پیروزى این نظام، فقط به آبروى روحانیتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلکه آن سرمایهیى که ما خرج کردیم تا این انقلاب- که واقعاً معجزه بود- به پیروزى برسد، عبارت از آبروى ذخیره و نقد روحانیت شیعه، از زمان شیخ کلینى و شیخ طوسى تا زمان ما بود. ... امروز، اگر روحانیت از زىّ خود خارج بشود و قدرتطلبى و قدرتنمایى و سوءاستفاده بکند و اگر عملى از او سر بزند که حاکى از ضعف تقوا و ورعى باشد که مردم در او سراغ کردند و به او اعتماد دارند، هرکدام از اینها لطمهاش غیر قابل جبران است. از این جهت هم، امروز وضع ما روحانیون استثنایى است؛
اگر در گوشه و کنار، از معممان کسانى پیدا بشوند که امتیاز عظیمى را که امروز نظام اسلامى به مسلمین و مؤمنین و روحانیون و علما داده است، درک نکنند و خداى نکرده در اظهاراتشان حرفى باشد که مردم را نسبت به این نظام، یا بدبین کند و یا مردّد نماید- اگرچه مردم با حرفهاى خنّاسان متزلزل و مردّد نمىشوند، اما بههرحال در یک دایرهى محدودى تأثیر مىگذارد- این افراد بلاشک عملشان، خیانت به اسلام و قرآن و مسلمین است و باید با برخورد خود جامعهى روحانیت، مواجه بشود.
140- لزوم مشخص بودن هدف و چشم انداز برای حوزه و طلاب
هدف را محدّد کنید و مشخص نمایید که مىخواهید چه کار کنید. هدف را از پیام امام (ره) بگیرید. امام در این پیام، پیشنهاد و طرح خاصى را ارایه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پیام، سرشار از جهتها و اعلام لازم و تابلوهاى سر راه است که انسان را هدایت مىکند. باید هدف این پیام مبارک- که من دیدم آقایان روى آن کار خوبى کردند و نکات پیام را استخراج نمودند و روى آن تأمل و دقت کردند- روشن بشود و حیطهبندى گردد. باید مشخص بشود که مىخواهیم در حوزه چه کار بکنیم. بعد بر اساس آن هدف، برنامهریزى کنید و بر پایهى آن برنامهریزى، هر دستگاهى مشغول کار خودش بشود. اگر بتوانید کارى بکنید که هر طلبهى احساس مسئولیتدارى در قم، صبح که بلند مىشود، همچنان که به فکر برنامهى درس و بحث روزانهاش است، بداند که براى آن هدف چهکار باید بکند. این، شکل ایدهآل کار است و حد اعلى مىباشد. لیکن اگر این کار هم نشود، همین اندازه معلوم باشد که شما مىخواهید ده سال دیگر چه اتفاقى در قم بیفتد و حوزه در ده سال دیگر چه فرق و تفاوتى با امروز داشته باشد. این، تعقیب همان هدف است. این را مشخصش کنید و بر اساس آن هدف، برنامهریزى نمایید.
165- سه واژهى بسیار مهم در انقلاب؛ وحدت، حوزه و دانشگاه
165- توحید؛ پایهى وحدت در جامعهى اسلامى
167- به هم پیوستگى هزار سالهى علم و دین در ایران
در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان و منجمان و ریاضىدانهاى بزرگ تاریخ ما- آن کسانى که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است- جزو علماى باللّه و صاحبان دین و متفکران دینى بودند.
168- استعمار؛ عامل جدایى حوزه و دانشگاه
از وقتىکه اروپاییها و غربىها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانى که براى نابودى دنیاى اسلام نقشه مىکشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتاً رشتهى دین، یک رشتهى خالى از علم شد و رشتهى علم، یک رشتهى خالى از دین گشت. در حوزههاى علمى، دروس علم با پیشرفتهاى جدید راه داده نشد. ... این دو مؤثر، یکى این بود که علماى دین، علمى را که به وسیلهى دشمنان دین و کفار مىخواست ترویج بشود، با چشم بدبینى نگاه و طرد مىکردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههاى علمیه- که مرکز دین بود- راه و نفوذ بدهند.
169- آسیبهای حوزه و دانشگاه به سبب دوری از هم
قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمى در عالم غرب مىباشد، عبارت از قرن جدایى از دین و طرد دین از صحنهى زندگى است. این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایهى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غیر دینى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههاى علمیه روگردانیدند. این پدیدهى مرارت بار، هم در حوزهى علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت.
در حوزههاى علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علماى دین را صرفاً به مسائل ذهنى دینى- و لا غیر- محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیاى خارج بىخبر نگهداشت. پیشرفتهاى علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحولگرایى و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینى- که همواره در تحولات عظیم جهانى، چنین تحولى در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براى رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است- در حوزهها از بین رفت. حوزهها از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى که به وقوع مىپیوست، بىخبر ماندند و به یک سلسله مسائل فقهى و غالباً فرعى محدود شدند. مسائل اصلى فقه- مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حکومتى - منزوى و متروک و «نسیاً منسیّا» شد و به مسائل فرعى و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسائل مهم زندگى، توجه بیشترى گردید. این، ضربهیى بود که به حوزههاى علمیه وارد آمد و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و روشهاى شیطنتآمیز، هرچه توانستند حوزهها را از تحولات زندگى دورتر کردند.
و اما دانشگاه- که خشت اولش از حوزهى علمیه و دین جدا نهاده شده بود- در مشت کسانى افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامى و نه از اخلاق سیاسى و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهرهیى نداشتند. ... (171) علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعى در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترینهایشان رفتند و براى بیگانگان مفید واقع شدند. عدهیى هم در همینجا بودند و براى بیگانهها کار کردند.
172- معنای وحدت حوزه و دانشگاه
وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که حتماً بایستى تخصصهاى حوزهاى در دانشگاه و تخصصهاى دانشگاهى در حوزه دنبال بشود. نه، لزومى ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکارى نمایند، دو شعبه از یک مؤسسهى علم و دین هستند. مؤسسهى علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین با باهمند. مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههاى علمیه و شعبهى دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید باهم مرتبط و خوشبین باشند، باهم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند.علومى را که امروز حوزههاى علمیه مىخواهند فرابگیرند، دانشگاهىها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینى را هم که دانشگاهىها احتیاج دارند، علماى حوزه به آنها تعلیم بدهند. ... (173) طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگى نکنند، احساس خویشاوندى و برادرى را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملًا- قبل از قولًا- کوشش کنند که نمونههاى کامل عالم دین و طلبهى علوم دینى را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هر دو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکارى مىکنند. این، همکارى و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براى این کار، باید برنامهریزى و سازماندهى بشود.
1055-وظیفهى شوراى مدیریت نسبت به فعال کردن نهضت پاسخ به سؤالات نظرى و عملى جامعه در حوزه
من بر پیشنهاد شما مىافزایم که این ایده چه در قالب «مناظرههاى قانونمند و توأم با امکان داورى» و با حضور «هیئت داورى علمى» و چه در قالب تمهید «فرصت براى نظریهسازان» و سپس «نقد و بررسى» ایده آنان توسط نخبگان فن و در محضر وجدان علمى حوزه و دانشگاه، تنها محدود به برخى قلمروهاى فکر دینى یا علوم انسانى و اجتماعى نیز نماند بلکه در کلیه علوم و رشتههاى نظرى و عملى (حتى علوم پایه و علوم کاربردى و ...) و در جهت حمایت از کاشفان و مخترعان و نظریهسازان در این علوم و در فنون و صنایع نیز چنین فضائى پدید آید و البته براى آنکه ضریب «علمى بودن» این نظریات و مناظرات، پائین نیاید و پختهگوئى شود و سطح گفتگوها نازل و عوامانه و تبلیغاتى نشود، باید تمهیداتى اندیشید و قواعدى نوشت.
اینجانب با چنین طرحهائى همواره موافق بودهام و از آن حمایت خواهم کرد و از شوراى محترم مدیریت حوزه علمیه قم مىخواهم تا با اطلاع و مساعدت «مراجع بزرگوار و محترم» و با همکارى و مشارکت «اساتید و محققین برجسته حوزه»، براى بالندگى بیشتر فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر و سایر موضوعات تحقیق و تألیف دینى، و نیز فعال کردن «نهضت پاسخ به سؤالات نظرى و عملى جامعه»، تدارک چنین فرصتى را ببینند.
638-لزوم برنامه ریزى براى وظایف مختلف حوزه
بزرگانى که در رأس شوراى عالى حوزهى علمیّه هستند، باید به صحنهى دنیا و داخل کشور نگاه کنند و ببینند چه نیازهایى وجود دارد و چگونه مىتوان این نیازها را تأمین و افرادى که رفع این نیازها را مىکنند، تربیت کرد. اگر ما کتاب لازم داریم، پس مؤلّف مىخواهد. یک مؤلّف خوب چگونه تربیت مىشود؟ باید روش تربیتش در برنامههاى حوزه گنجانده شود. اگر ما مبلّغان مسلّط مىخواهیم- البته نه به میزان پنجتا و دهتا و صد تا، بلکه هزارها مبلّغ- تا بتوانند در هر نقطهى دنیا این کارها را انجام دهند؛ تربیت آنها چه شرایطى دارد؟ این شرایط در یک انسان چگونه و با چه عواملى تأمین مىشود؟ آن موارد در برنامهریزیها منظور شود. باید بررسى شود که تدریسِ چه دروسى زیادى است و لازم نیست، تا حذف شود.
ضرورت قسمت بندى دورههاى حوزه
دورهها باید طورى باشد که اگر کسى توانست بخشى از چند دوره را طى کند، همان مقدارى را که طى کرده است، براى او مفید باشد. اینکه ما خیال کنیم حتماً بایستى یک نفر بیست سال و یا بیست و پنج سال در حوزهى علمیّه سر کند؛ اینگونه نیست. بعضى از نیازها با ماندن چهار سال در حوزه تأمین مىشود. بعضى از نیازها با ماندن ده سال تأمین مىشود. برخى دیگر با ماندن پانزده سال و بعضى هم ممکن است با ماندن بیست سال در حوزه تأمین شود. چرا آن کسى را که با چهار یا پنج سال تحصیل در حوزه مىتواند بخشى از نیازهاى ما را برطرف کند، بىجهت ده سال در حوزه نگه داریم؟ باید برنامهریزى کنیم و کسانى را به این حد برسانیم. امتیازاتى را قائل شویم و هرکس هم مشخّص باشد که چه نیازى را مىتواند تأمین کند.
101- جامعهى مدرسین؛ مغز متفکر و چشم بیناى نظام
اگر ما براى حوزهى علمیه به عنوان قاعدهى اصلى و اساسى در انقلاب و جمهورى اسلامى، نقش و ارزش قائل هستیم- که البته قائلیم- ناگزیریم براى جامعهى مدرّسین با آن سوابق و تاریخ درخشان و علم و تقوا و استعداد بالا و مایههاى قوى فقاهتى، نقش اول را قائل شویم.
طرح هجرت و توسعه حوزه های شهرستانها:
این منطقى نیست که طلبه حتماً در دورانهاى اولیهى درس هجرت کند، برود به حوزههاى بزرگ، بعد هم دیگر برنگردد؛ این نمیشود. ... بعضى میگویند خب آقا، آن وقت ارتباطات بین شهرهاى بزرگ و شهرهاى کوچک آسان نبود؛ علما مجبور بودند آنجا بنشینند. این استدلال بعکس نتیجه میدهد. امروز که ارتباط آسان است، شما یک رایانه میگیرید، پاى رایانه مىنشینید، از بهترین درسهاى حوزههاى بزرگ مستقیماً استفاده میکنید. پس امروز باید به حوزههاى بزرگ نروند، نه آن روز. شما شبههى علمى داشته باشید، سوار ماشین میشوید، دو سه ساعته خودتان را میرسانید مشهد، میروید پیش یک عالم دینى، شبهه را برطرف میکنید، برمیگردید. امروز با پیشآمدن امکانات فراوان، حوزههاى شهرستانها باید رونق بگیرد؛ باید کمّاً و کیفاً توسعه پیدا کند.
.... این طرح هجرتى که بنده چندین سال قبل از این مطرح کردم، موجب گسترش فعال روحانیت در سرتاسر کشور میشود. باید از حوزههاى بزرگ هجرت کنند، بیایند در شهرستانها بمانند؛ چه اهل آنجا باشند، چه نباشند. افراد گاهى هم اهل آنجا نیستند. ... چه اشکال دارد اهل آنجا هم نباشند، اما بیایند؟ فضلاً از اینکه اهل آنجا باشند. اگر اهل آنجا باشند، باید بیایند. ... امروز این شهر یا این استان، نزدیک به چهل هزار دانشجو دارد. از این چهل هزار دانشجو چندتاشان با شما طلبهها مرتبطند؟ با چندتاشان مىنشینید حرف میزنید؟ تعدادى از شما ممکن است به بعضى از مجامع آنها دعوت شوند و بروند؛ پنجاه نفر، صد نفر آنجا باشند، برایشان سخنرانى کنند. مسئله این نیست. باید بالمشافهه حرف بزنید، طرف مقابل را بسازید؛ این احتیاج دارد به وقت، احتیاج دارد به کار، احتیاج دارد به سواد کافى، احتیاج دارد به ملاحظهى نیازهاى فکرى و فرهنگى، و احتیاج دارد به عشق؛ این کار باید اتفاق بیفتد.
فضلاى بجنوردىِ مشهد و قم بنشینند بین خودشان ده نفر را انتخاب کنند، آنها را بفرستند اینجا، حوزه هم موظف باشد امکانات فراهم کند؛ بیایند اینجا، درسها را بگویند. حالا میگویند تا سطح ده تدریس میشود. بالاتر بگویند، درس خارج بگویند. بله، طلبهاى که اینجا درس خارج خوانده و قریبالاجتهاد شده، مانعى ندارد و خوب است که دو سال، سه سال، پنج سال هم برود در یک حوزهى دیگرى - مثلاً حوزهى قم یا حوزهى مشهد - حضور پیدا کند و بعد برگردد اینجا. وقتى یک روحانىِ ملاىِ باسوادِ عمیق در این روزگار - که روزگار فکر و فرهنگ و گسترش اندیشههاى نو در سرتاسر دنیاى اسلام است - در یک شهرِ اینجورى باشد، میدانید چه اتفاقى مىافتد؟
معنا،ضرورت ها، ملزومات،متولیان حوزه متحول
معنای حوزه متحول(انتظارات از حوزه ایده آل)
145- معنای صحیح تحول و نوسازی حوزه: (انتظارات از حوزه متحول)
وقتىکه بحث سازندگى و تشکیلات و نوسازى حوزه مىشود، نباید فوراً ذهنها به این طرف برود که حالا مىخواهیم تمام پایههاى حوزه را به هم بریزیم. نه، اصلًا چنین چیزى نیست. باید از موجودى ارزشمند حوزهى علمیهى قم استفاده بشود و سازماندهى و جهتدهى بشود و از دوبارهکاریها پرهیز گردد. این کار براى چیست و مىخواهیم چه چیزى در حوزه تحقق پیدا بکند؟ اصل قضیه این است. دو سه نکته را در این مورد مطرح مىکنم تا معلوم بشود که توقع ما از حوزه چیست. ...
الف) پاسخ به نیازهاى قانونى و نظریه اى نظام
ب) تامین نیاز حوزه و جامعه: مرجع، مدرّس، محقّق، قاضى و مبلّغ
ج) دفاع از مبانى انقلاب و اسلام در برابر هجوم فکرى دشمنان
د) حضور فعال در میدان مبارزه با تهاجم فرهنگى
تحقق انتظارات چهار گانه از حوزه
159- ضرورت سازمان یافتن حوزه براى برآوردن انتظارات از حوزه
من، چهار انتظار را مطرح کردم که حوزهى علمیه پاسخگو باشد. حالا شما بفرمایید که حوزه با شکل و سازماندهى کنونى، مىتواند پاسخگو باشد؟ پاسخ من منفى است. شما هم همین جواب را مىدهید. من، خودم طلبه هستم و از حوزه منسلخ نیستم و حوزه را خوب مىشناسم و در آن بودم و زندگى کردم و درس خواندم و بعد هم بىارتباط با حوزه نبودم. حوزههاى ما با وضع کنونى نمىتواند آن انتظارات را پاسخ دهد؛ مگر در آن برنامهریزى شود و طرح نوینى افکنده و دنبال گردد.
209- ضرورت تکمیل و آینده نگری در کار حوزه ها
حوزهها خیلى کار و مسئولیت دارند. مسئولیت، بر دوش همه است و فقط بر دوش مراجع و مدرّسان یا طلاب و فضلاى جوان نیست؛ بلکه هرکسى نسبت به توان و امکانات خود در حوزههاى علمیه، مسئولیتهایى دارد. مهم این است که به حرف و تحسین بیان امام اکتفا نشود. حقیقتاً راه به سمت کامل کردن و آیندهنگرى در کار حوزهها، باید برنامهریزى بشود و کسانى که مىتوانند، با استمداد از پروردگار، این راه را طى کنند . بدانید که مردم از هر حرکت به سمت رشدِ صحیح جامعهى روحانیت، خشنود و خوشحال مىشوند؛ همچنان که اگر خداى نکرده، روحانیون را سرگرم مسائل شخصى و دنیایى و یا بىرغبتى و عدم توجه به مسائل انقلابى و یا غرق شدن در دستهبندیهاى سیاسى و غیره ببینند، نگران مىشوند. وظیفهى علماى دین و روحانیون عزیز این است که رضاى الهى و مصلحت مردم را بر هر چیز دیگرى مقدم بدارند.
سه وظیفه در برابر حوزه=» در جمع برخی از نخبگان حوزه سال74
664- وظیفه اول و دوم: حفظ و ترمیم حوزه
حفظِ حوزه، بحمد اللّه حاصل است و نسبت به گذشته کمّاً و کیفاً افزایش پیدا کرده است. فی الجمله، در این جاى تردید نیست؛ لیکن ترمیم قدرى دقیقتر و سختتر است و از آن سختتر، بالندگى و رشد دادن و پیش بردن است. کفایت نمىکند که شما فقط میراث گذشتگان را نگه دارید و به آیندگان تحویل دهید؛ چون نفس توقّف در چنین قضیهاى، عقبگرد است.
ترمیم یعنى چه؟ یعنى پس از ثلمهى حاصل از فقدانها، حوزه عناصرى را تربیت کند تا موجودىِ فعلى، جایگزین آنها باشد و نیز پس از اندراسِ مفاهیم منسوخ، مفاهیمى بیافریند که جایگزین مفاهیم مندرس و کهنه شده باشد. مفاهیم، کهنه مىشوند و نشاط و شادابى را بتدریج و با مرور زمان، از دست مىدهند. باید بعد از آنکه فکرى به خاطر ورود انظار و دقّتهاى گوناگون بر آن، به مرور زمان دچار خدشه شد و از استحکام اوّلیه افتاد، جاى آن مفاهیم نویى گذاشته شود.
این، کفایت نمىکند که ما- فرضاً- در علم اصول، کتاب صاحب فصول (رحمة اللّه علیه) یا صاحب قوانین را نگاه کنیم و بسیارى از مباحث آن را منسوخ به حساب آوریم؛- همچنان که اینگونه هم هست. حالا کدام فاضل و ملّا و اصولىِ بحّاثى است که در طول تأمّلات اصولى خود، نسبت به کتاب فصول یا به بسیارى از ابواب قوانین، احساس احتیاج کند؟ آنها کهنهاند و بسیارى از آن حرفها از رونق و بها افتاده و بهتر از آنها وارد بازار شده است. پس، مفاهیم منسوخ مىشوند. در همهى علوم، چنین چیزهایى هست. براى پر کردن خلأ حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، باید مباحث جدیدى مطرح شود و فضاى ذهنى در هر علمى، از لحاظ حجم مفاهیم ذهنىِ لازم، به کمال برسد. این، ترمیم است که تلاش و فعّالیت زیادى لازم دارد.
665- وظیفه سوم:رشد دادن به حوزه
بالندگى به معناى پیشرفت و یکقدم جلو رفتن و آفاق تازهاى را کشف کردن است. بالندگى به این نیست که ما در یک بحث، دقّت بیشترى به خرج دهیم. فرض کنید مسألهاى را ملّاى قرن ششم به گونهاى استدلال مىکرد؛ ما امروز دقّت بیشترى به خرج دهیم و بعضى از استدلالهاى او را تحکیم و بعضى را رد کنیم و مسئله را از آب درآوریم. کار، فقط این نیست؛ بلکه باز شدن آفاق نویى- هم در خودِ علم؛ یعنى فقاهت و هم در محصولِ علم؛ یعنى مباحث فقهى- است. اصول و کلام و دیگر مباحث نیز همینطور است. این، به حیات احتیاج دارد.
665- زنده بودن حوزه؛ شرط حفظ، ترمیم و بالندگى آن
حوزههاى علمیه، وقتى مىتوانند خود را ترمیم کنند و رشد و بالندگى یابند که زنده باشند. حوزهى مرده، قادر به چنین کارى نیست. واقعیتهاى بشرى، مثل خود انسانند و حیات و مرگ و ضعف و قوّت و بیمارى و صحّت دارند. حوزهى علمیه نیز همینطور است. حوزهى بیمار و سالم و ضعیف و قوى و زنده و مرده، وجود دارد. حوزه باید زنده و سالم و قوى باشد تا بتواند رشد کند و آفاق جدیدى را بگشاید و منطقهى جدیدى را در اختیار مستفیدین از فواید خود قرار دهد.
تحلیل وضعیت کنونى حوزه و رفع اشکالات آن
حوزهاى که این، سابقه و ریشه و شجره و نسب علمى آن است، الآن در چه وضعى است؟ این، آن چیزى است که ما باید دائماً به آن بپردازیم. واقعاً اگر کسى به سرنوشت اسلام و مسلمین علاقهمند است، باید به این قضیه بپردازد. این، از آن قضایایى نیست که بشود آن را به دستِ اهمال سپرد و بگوییم حالا چه کار داریم. نه؛ این از آن مسائلى نیست که بشود گفت چه کار داریم! هم شما آقایانى که خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا و طلّاب اینجا هستید باید به این موضوع فکر کنید و هم هر طلبهاى که در هر گوشهاى از این دنیاى بزرگ، خودش را وامدار اینجا مىداند و دوش خود را زیر بار منّت این حوزهى بزرگ مىبیند و هم هر مسلمانى که از برکات این حوزه استفاده کرده است یا مىخواهد بکند؛ باید به این موضوع فکر کند.
اشکال اول حوزه امروز : عقب بودن از زمان خود
668- عقب بودن حوزه امروز از لحاظ فقهی و کلامی از دنیاى زمان خود
شما نگاه کنید در آن روز علماى ما چقدر محصول علمى و فقهى و کلامى براى مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّهى کمى که در گذشته بودند، کارهاى بزرگى انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصى نقاط دنیاى اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگى مىکردند و سؤال فقهى یا کلامى داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایى مىکرد. یعنى «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود ...بنابراین، هرکسى که در زمینههاى فقهى و کلامى- بخصوص- چیزى به شیعه مىگفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمى به او جواب مىداد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمىبرد.
...بنابراین، حوزههاى علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا مىشد حرفى را در یک کتاب خطّى مىزد و یک نسخه مىنوشت و دیگرى پخش مىکرد و دیگرى مىخواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطّلع مىشدند؛ عالم شیعه هم برمىداشت همین کار را عیناً جواب مىداد و گاهى تندتر و سریعتر و بهتر از او اقدام مىکرد و عقب نمىماند....اما امروز، اینگونه نیست. امروز، حوزهى علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حساب یکذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادى اى همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آنکه اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آنکه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمىرسد. الآن وضعیت اینگونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فراگرفته است. ما وقتى به خودمان برگردیم، خیلى فاصله داریم.
670- عقب بودن حوزه از دنیا در زمینه ى نگارش کتب اخلاقى
حتّى در «اخلاق» هم اینگونه است. یکى از اعلام حوزه (عَظم الله بقاءه)- که الآن در اینجا تشریف دارند- چند سال قبل از این، سفرى به انگلستان کرده بودند و در آنجا کتابخانهاى را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقى بود که فرنگىها در چند سالِ اخیر نوشتهاند»! در آن چند سال، حوزهى علمیهى قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک دههزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که مىدانید غرب با اخلاق، چندان سر آشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آنها بیشتر، فلسفهى اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیر معنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزههایمان، چه کتابى نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد.
670- عقب بودن حوزه در زمینه ى حقوق از حقوق دنیا
عین همین قضیه در «حقوق» هم مشاهده مىشود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنى، حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقى، تحقیقات گوناگون شده است. این کار، هم در غرب و هم در دنیاى اسلامِ غیر شیعه شده است. ما در این زمینهها انصافاًباید بگویم خیلى عقبیم. حال، این رشتهى تخصّصى ماست و بیشترِ تخصّصِ حوزهها تقریباً فقه است.
671- عقب بودن حوزه در زمینه ى علوم فلسفى و کلامى
چقدر در زمینهى فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفهى دین و مباحث دینشناسى و سایر زمینهها، مطلب نوشتهاند و چقدر کار کردهاند! ممکن است همهى اینها هم غلط باشد؛ اما بالاخره یک متاع فکر و موج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مىخواهید با اینها مقابله کنید؟ کجاست آن «عبد الجلیل رازى قزوینى» که «النقضِ» مناسب این زمان را هم بنویسد و نه یک کتاب، بلکه دههزار کتاب در این زمینهها نوشته شود.
امروز دنیا، دنیاى امواج است. با امواج و رایانه، همهى مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل مىشود. الآن دورترین کتابخانههاى دنیا مىتوانند در ظرف مدّت پنج دقیقه، مطالب کتابى را که در کتابخانهى کنگرهى امریکاست، روى صفحهى کاغذ خود چاپ کنند! اینگونه، مطالب منتقل مىشود. ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعى است که حوزهى امروز ما، آن را دارد.
اشکال دوم حوزه امروز: عدم استفاده از نیروى انسانى موجود
عیب دوم که احتمال مىدهم این عیب هم مخصوصِ ما باشد و در گذشته نبوده است، این است که از موجودى انسانى کنونى حوزه، استفادهى بهینه نمىشود. همین حالا در همین حوزهى علمیهى قم، هزاران استعداد برجسته و طلّاب فاضل و جوانان خوب وجود دارد که اگر اندکى به آنان توجّه شود و در جاى خود قرار گیرند و کار بایستهاى از آنان خواسته شود و از تضییع وقتشان به زواید، جلوگیرى شود، هر کدامشان خواهند توانست بخشى از این خلأ را پر کنند.
البته این عیب، زمانِ ما هم بود. آن زمان که ما ساکن حوزه بودیم، همین عیب وجود داشت؛ اما احتمال مىدهم که در گذشتهها اینگونه نبوده است. مثلًا «علّامهى حلّى»، مدرسهى سیار درست کرده بود و با «الجایتوى خدابنده» به اطراف راه مىافتاد و طلبهها را با خودش به مدرسه مىبرد. بعضى از قضایاى تاریخى، واقعاً انسان را به شک مىاندازند که شاید در آن وقت، واقعاً از موجودىِ انسانىِ خود، استفادهى درست مىکردند.
672- الف)عدم گسترش کمّى روحانیت متناسب با نیاز جامعه
یکى از این نارساییها، عدم گسترش کمّىِ متناسب روحانیت است. درست است که الآن روحانیت نسبت به آن وقتها، ده برابر یا به اعتبارى صد برابر شده است؛ اما درعینحال، هنوز ما گسترش کمّىِ لازم را نداریم. یعنى مسجد و دانشگاه و روستا و کارخانه و سربازخانهاى که روحانى ندارد و کشورى که مسلمانانش از وجود روحانى بىبهرهاند، زیاد داریم. بنابراین، همین حجم عظیمى هم که امروز مشاهده مىکنید، از لحاظ کمّى گسترش لازم را ندارد. این، نارسایىِ آشکارى است که کسى هم نمىتواند منکر آن شود.
در گذشته، در بعضى از شهرهاى بزرگ، ده نفر مجتهد وجود داشتند که هرکدام از آنان براى ادارهى دویست شاگردِ خوب کافى بودند؛ اما امروز یک نفر هم مثل چنین افرادى در آن شهرها نیست. در بعضى از جاها، روحانیونى هستند که توانایى علمى و فکرى لازم را ندارند و یا چندان تن به کار نمىدهند. البته بعضى کسان هم هستند که خیلى خوبند؛ اما جاهایى هم این اشکال وجود دارد.
673- ب) عدم گسترش محتوایى حوزه
یکى دیگر از نارساییهاى حوزه، نارسایىِ آشکارِ عدم گسترش محتواى حوزه است. ما مسائل حلنشدهى فقهى و کلامى، زیاد داریم. مجموعهى لازم معارف براى عالِم دین را هم خیلى کم داریم. در جاهاى مختلف، روحانیونى را داریم که آنچه را که باید بدانند تا یک عالم متناسب با امروز باشند، نمىدانند. این را هم تحت عنوان عدم گسترش کیفى- یعنى کمبود محتوایى حوزه- قرار مىدهیم.
674- ج) عدم گسترش در نشر و تبلیغ
عدم گسترش در نشر و تبلیغ، یکى دیگر از نارساییهاى حوزه است. کتاب و امواج و روزنامه و مجلّه، به قدر کافى از حوزه منتشر نمىشود. مبلّغ به قدر کافى از حوزه گسیل نمىگردد. الآن در آفاق دنیا- آفریقا و اروپا و آسیا- مرتّب از ما روحانى مىخواهند...امروز، از همه جاى دنیا، درخواست فراوان است. این نارساییها وجود دارد و نمىشود آنها را منکر شد. این موارد، حاکى از وجود عیوبى در درون کالبد عظیم این حوزهى باعظمت است. بههرحال، این عیوب در کنار این محسّنات و این موجودىِ علمى و این اعیان از فضلا و محقّقان و تلاشهاى خوبى که انجام مىگیرد، وجود دارد.
البته در همین حوزه، افراد متعدّدى هستند که به این کارها مىرسند و واقعاً مىنشینند کتاب مىنویسند. اگر دستشان رسید مسافرت مىکنند، گرسنگى و خستگى مىکشند؛ اگر جبههى جنگ باز مىشود، به جبههى جنگ مىروند؛ اگر جبههى تبلیغ باز مىشود، به جبههى تبلیغ مىروند؛ اگر از آنها براى سفر به خارج دعوت مىشود، قبول مىکنند؛ اگر به روستا دعوت مىشود، مىپذیرند. از این قبیل افراد هم داریم. اینها، حرکات فردى است و کافى نیست.
136- قدمت تفکر اصلاح حوزه (از زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی در نجف: 1320 ش)
138- پیرزی انقلاب و انقطاع بهانه ها ؛ لزوم تلاش براى مدرنیزه کردن حوزه منطبق با نیازها
امروز، انقلاب اسلامىِ پیروزمندى بر محور حوزهى علمیه به پیروزى رسیده و نظامى به وجود آمده است. حوزه، در این نظام که بیگانه نیست؛ بلکه از لحاظ حرمت و تأثیر واقعى و آیندهنگرى، محور و هستهى مرکزى است- در اینکه بحثى نیست. امروز، بهانهها منقطع است و همه باید براى ساختن و اصلاح حوزه- و اگر این تعبیر به گوشها سنگین نیاید، بگوییم براى مدرنیزه کردن حوزه- منطبق با نیازها بکوشند.
682- بهره گیری از فرصت حکومت اسلامی و فضای پذیرش تحول در حوزه
عزیزان من! امروز این کار قابل علاج است. ممکن است دیروز قابل علاج نبود و- نستجیر باللّه- ممکن است فردا هم نباشد. «قم فاغتنم الفرصة بین العدمین». چهار سال پیش که اینجا آمدم، صحبت کردم و گفتم ما در دوران جوانى که تازه این افکار را یاد گرفته بودیم و با افکار نوِ مربوط به حوزهها آشنا شده بودیم، موقعیت مناسبى براى اجراى طرحهاى نو نداشتیم. آن وقتها هم این افکار بود. اینهاحرفهاى جدیدى نیست. یکى از دردهاى ما نیز همین است که سالهاست انگیزهها وجود دارد؛ ولى به تناسب آن انگیزهها، کار کمى شده است.
اولین نفر مرحوم آیتاللّه بروجردى (رضوان الله علیه) بود که در آن روزها، امام (رضوان الله علیه) و مرحوم «آیتاللّه محقّق داماد» و «مرحوم آیتاللّه حاج آقا مرتضى حائرى»- فضلاى جوان و پرنشاط آن روز حوزه- با همین انگیزهها دور آقاى «بروجردى» را گرفتند؛ ولى بعد به دلایلى نتوانستند و رها کردند و کنار آمدند. در آن وقتها، این حرفها بوده است و مرحوم آیتاللّه امینى (رضوان الله علیه) براى خود من نقل مىکرد که در زمان «آسید ابو الحسن»، در نجف هم همین افکار بوده است که مرحوم «آیتاللّه خویى» و بعضى آقایان دیگر، جزو همان جوانهاىِ پرشورِ آن روز بودند که این حرفها را مىزدند.
حرفى که مىتوانیم بزنیم این است که آن روز، اینها نمىتوانستند کارى بکنند؛ چون حکومت ظالمى بر سرِ کار بود و پول و امکانات در اختیار ما نبود و اجازهى کار نمىدادند و هر روحانى که مىخواست در این زمینهها اقدامى کند، به دهانش مىزدند. بزرگانِ حوزه هم مىترسیدند که اصلِ حوزه از بین برود. اگر عدّهاى مىگفتند بیایید اصلاح کنید، مىگفتند اصلِ حوزه در خطر است و ظالمین که بر سر کارند، حوزه را مىبلعند. ولى امروز، این حرفها نیست.
683- لزوم استقلال حوزه از دولت
البته این نکته را نیز بگویم که امروز هم تا ما یککلمه حرف مىزنیم، بدخواهان مىگویند اینها مىخواهند حوزه را دولتى کنند! خیر؛ من قویاً این ادّعا را تکذیب مىکنم. البته دولت، دولت اسلامى است، رئیس دولت هم یک فردِ فاضل و طلبهى خودِ این حوزه است. رئیسجمهور ما، خودىِ این حوزه است و بیگانه نیست؛اما من اعتقاد ندارم که حوزه باید وابسته به یک تشکیلات دیگرى شود. این اعتقاد، متعلّق به حالا نیست. از سابق- قبل از انقلاب و بیشتر پس از انقلاب- که این قضیه مطرح مىشد که آیا اگر دولت اسلامى باشد، بازهم حوزه باید تشکیلات جدایى داشته باشد یا خیر؟ من جزو کسانى بودم که مستدلًّا و با تکیه بر ادلّهى قوى، معتقد بودم که حوزه باید مستقل باشد. الآن هم عقیدهام همین است. از کسى هم نمىخواهم تقیه کنم؛ ملاحظهى کسى را هم نمىکنم.
684- مؤاخذهى خداوند؛ عقوبت بى توجهى نسبت به علاج مشکلات حوزه با وجود فرصت تحول
این مسئله، علاج دارد. امروز مىشود این علاج را انجام داد. امروز، حکومتى الهى و اسلامى و متّکى و معتقد به حوزه و قدردان و پشتیبان آن داریم. من آماده هستم تا هر حرکت خوبى را در این زمینه پشتیبانى کنم. بنابراین امروز، روز علاج است. باید علاج کنیم. اگر نکردیم، خداى متعال مؤاخذه خواهد کرد. این، عقیدهى من است.
اوّلًا، قبولِ درد است. کسانى نیایند بگویند این حرفها چیست و مطرح کنند که «شیخ انصارى» و «میرزاى نائینى» و «آخوند» و «امام» و دیگر بزرگان، در همین حوزهها پرورش پیدا کردهاند و شما حرف تازهاى مىزنید! اگر آنها درد را قبول نکردند، درمان درست نخواهد شد. این کار، به دست شما- بخصوص فضلاى جوان- است. بگویید، تکرار کنید، بنویسید، استدلال نمایید؛ با کسانى که این موارد را قبول ندارند، مباحثه کنید، مجادلهى بحق کنید و ثابت نمایید که این بیمار، واقعاً بیمار است و این موجود زنده، درد دارد . اگر درد را نفهمیدند، این بیمار درمان نخواهد شد.
ثانیاً، گماشتن همّت به علاج است. نگویند: بله؛ درد هست؛ ولى حالا چه کار کنیم؟! حدود سى سال پیش، یکى از بزرگان حوزه- که رضوان خدا بر او باد و من با دل و جان به او ارادت داشتم در بارهى مسألهاى مىفرمود: «بله؛ یک گناه یا جرم بزرگى- تعبیر درست یادم نیست انجام شده است؛ لیکن حالا دیگر چه کار مىتوانیم بکنیم؟» این، یعنى نگاه کردن، مشکل را دیدن؛ اما همّت به علاج آن نگماشتن. راهش همین است که کسانى- بخصوص جوانان- که احساس درد مىکنند، آن درد را گسترش دهند، منتشر کنند، به دیگران منتقل نمایند، با کارآمدان و متنفّذین حوزه آن را در میان بگذارند و وادار کنند کار انجام گیرد.
685- ج) بیدار شدن روح کار در فضلاى جوان حوزه
ثالثاً، بیدار شدن روحِ کار در جوانان حوزه است. وقتى مىگوییم جوان، منظور این نیست که هر جوانِ خامِ از راه رسیدهاى، علاجکنندهى درد است. منظور من فضلاى جوانند که الآن بحمد اللّه در حوزه، طبقهى بزرگى را تشکیل مىدهند و سنّشان در حدود چهل و حولوحوش آن است و کفایه و مکاسب و درس خارج تدریس مىکنند و سالهاست که پاى درس فقه و اصول نشستهاند و بعضى مباحث دیگر هم دارند. روحِ کار، بایستى در اینها زنده شود. کسانى که مخاطبان ما هستند، باید روح کار را در آنها زنده کنند. اگر نکردند، خود اینها بایستى حرکت و تلاش کنند و همّت بگمارند.
139- احساس وظیفهى رهبرى نسبت به تحول در حوزه
البته در این مورد، من براى خودم احساس مسئولیت مىکنم و در حیطهى خاصى، آنچه را هم که احساس کنم تکلیف من است، إن شاء اللّه آن را انجام خواهم داد و منتظر نمىمانم که شرایط خاصى پیش بیاید. اگر واقعاً در این زمینه تکلیف شرعى فعلى منجّزى را احساس کنم، در آن حدى که به من مربوط خواهد شد، به فضل پروردگار معطل نخواهم ماند؛ لیکن تکالیف عمدهیى بر دوش شما آقایان فضلاى حوزه و مدرّسان و عامهى طلّاب و حضرات مراجع عظام است
138- همه مسئولیت دارند حتی مومنان و مسئولان کشور
همه مسئولیت دارند و تمام کسانى که دستشان مىرسد کارى انجام بدهند- از طلّاب تا فضلاى جوان تا مدرّسان و مراجع عظام (أعلى اللّه کلمتهم) تا مسئولان کشور و مؤمنان و علما و دینباوران و مخلصان دانشگاهى که در سطح کشور هستند- هرکدام مىتوانند سهمى در این کار داشته باشند.
667- همه مسئولند ولی لزوم تفکر خود حوزویان نسبت به مسائل حوزه
حوزهاى که این، سابقه و ریشه و شجره و نسب علمى آن است، الآن در چه وضعى است؟ ... این از آن مسائلى نیست که بشود گفت چه کار داریم! هم شما آقایانى که خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا و طلّاب اینجا هستید باید به این موضوع فکر کنید و هم هر طلبهاى که در هر گوشهاى از این دنیاى بزرگ، خودش را وامدار اینجا مىداند و دوش خود را زیر بار منّت این حوزهى بزرگ مىبیند و هم هر مسلمانى که از برکات این حوزه استفاده کرده است یا مىخواهد بکند؛ باید به این موضوع فکر کند...
البته اگر غیر روحانى به این قضیه فکر کند، راه به جایى نخواهد برد؛ همچنان که اگر کارِ کارستانى بخواهد انجام گیرد، باید در خود این حوزه انجام گیرد. کار بزرگ و اساسى و ریشهاى و موفّق، کارى است که شما در این حوزه بکنید. حال ممکن است هوادارانى هم- امثال من- در بیرون داشته باشید که اینها هم باید از شما پشتیبانى کنند و کمک کارتان باشند. درعینحال، کار را خود حوزه باید انجام دهد. لذا ما از اوّل بحث تا اینجا و از اینجا تا آخر، همواره بر روى ترمیم حوزه و ساختن آن توسّط خودش، تکیه مىکنیم. دیگرى از بیرون نمىتواند این کار را بکند.
144- لازمهى تحول؛ همکارى مراجع عظام، جامعهى مدرسین، شوراى مدیریت و طلاب
اینها چون در حوزه متنفّذند، مخاطبِ اوّل هستند.
مخاطب دوم، فضلاى جوان حوزه هستند. شما مستقلًاّ مخاطبید. شما هم باید در این زمینه کمر همّت ببندید.
436- لزوم انجام تلاش سریع و پرمغز براى تحول در حوزه از سوی همه فضلا، مدرسان و آدم های دلسوز
... امروز در حوزهى علمیه بزرگانى هستند .... فضلا و مدرّسان و شخصیتها و آدمهاى دلسوز هستند. گاهى انسان اینها را که مىبیند، مىگوید ما هم به کارهاى خودمان مشغول باشیم؛ این کارها بالاخره انجام مىگیرد؛ ولى از طرفى انسان مىبیند که حوزهى علمیه است؛ شوخى نیست. واقعیتهایى که در حوزهى علمیه هست، جاهاى خالىاى که انسان احساس مىکند، اینها چیزهایى نیست که انسان بتواند آنها را ببیند و نسبت به آنها دچار فکر نشود؛ همّ انسان متوجه این امور نشود. باید تلاشِ خیلى سریع و وسیع و همهجانبه و پُرمغز و پُرمحتوا و پختهاى نه عجولانه و سرسرى در قم انجام بگیرد؛ طلاب و فضلا هم باید کمک کنند؛ اساتید و مدرّسان هم إن شاء اللّه باید پیشقدم بشوند.
140- نقش برجسته طلاب و مجمع نمایندگان طلاب البته زیر نظر مراجع
هدف را محدّد کنید و مشخص نمایید که مىخواهید چه کار کنید. هدف را از پیام امام (ره) بگیرید. امام در این پیام، پیشنهاد و طرح خاصى را ارایه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پیام، سرشار از جهتها و اعلام لازم و تابلوهاى سر راه است که انسان را هدایت مىکند. باید هدف این پیام مبارک- که من دیدم آقایان روى آن کار خوبى کردند و نکات پیام را استخراج نمودند و روى آن تأمل و دقت کردند- روشن بشود و حیطهبندى گردد. باید مشخص بشود که مىخواهیم در حوزه چه کار بکنیم. بعد بر اساس آن هدف، برنامهریزى کنید و بر پایهى آن برنامهریزى، هر دستگاهى مشغول کار خودش بشود. اگر بتوانید کارى بکنید که هر طلبهى احساس مسئولیتدارى در قم، صبح که بلند مىشود، همچنان که به فکر برنامهى درس و بحث روزانهاش است، بداند که براى آن هدف چهکار باید بکند. این، شکل ایدهآل کار است و حد اعلى مىباشد. لیکن اگر این کار هم نشود، همین اندازه معلوم باشد که شما مىخواهید ده سال دیگر چه اتفاقى در قم بیفتد و حوزه در ده سال دیگر چه فرق و تفاوتى با امروز داشته باشد. این، تعقیب همان هدف است. این را مشخصش کنید و بر اساس آن هدف، برنامهریزى نمایید.
سؤالى پیش مىآید و آن این است که رابطهى این مجموعه با هدفهاى عمومى حوزه، چه رابطهاى است؟ آیا حوزهى علمیه باید به دست طلّاب و با اراده و فکر آنها متحول و متغیر بشود یا شکل دیگرى وجود دارد؟ طبیعى است که در حوزه، مراجع معظم حضور دارند که آنها طلبهها و فضلا و مدرّسان سابق و مراجع امروزند. یعنى راهى را که شما امروز طى مىکنید، آنها مثلًا چهل یا پنجاه سال پیش، با سلامت طى کردهاند و امروز مرجع تقلید شدهاند. پس، نقش آنها در آیندهى حوزه، نقش بسیار بارزى است؛ کمااینکه در همین پیام هم، امام (ره) به نقش مراجع در آینده تصریح مىکنند. این فکر براى ما پیدا نشود که طلبهها باید مثل نیروهاى انقلاب که در جاهایى از پایین به بالا انقلاب شروع شد و بالاییها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل کنند. طلّاب تصور نکنند که مىتوانند انقلابى را از پایین شروع کنند و حوزه را به صورتى که مىخواهند، در بیاورند و بعد به مراجع و بزرگان بگویند: بسم اللّه، این حوزه را اداره کنید! این کار، نه شدنى است و نه جایز مىباشد؛
ج) دستگاه مدیریت و شوراى عالى حوزه
مخاطب سوم، دستگاه مدیریت و شخص مدیر عزیز و محترم حوزه و شوراى عالى حوزهى علمیه هستند که اینها بیشترین بار را خواهند داشت و براى اینکه این کار راه بیفتد، باید اجتماعات علمى تشکیل شود.
686- مدیریت تحول توسط یک مرکز مشخّص (مدیریت حوزه)
رابعاً، مرکزى به طور مشخّص، متصدّىِ سررشته دارِ انجامِ این کارها شود. چهار سال قبل، بحث ما بر سر تأسیس این مرکز بود که بحمد اللّه امروز حاصل شده است. امروز، حوزه یک شوراى عالى و یک مدیر دارد ...حوزه باید مرکز و سررشته دارِ این حرکتها باشد. مدیریت، دوگونه کار مىتواند بکند: یکگونه، کارهاى قانونى و آییننامهاى است که مثلًا امتحانات و گزینش و شهریه این طور باشد. یکى هم کارهاى بزرگ و عظیمى است که شاید تحت یک آییننامه و نظامنامهاى هم نیاید؛ بلکه حرکتى جهادى و بسیجى و به کارگیرىِ افراد گوناگون و راه انداختنِ امور است. بههرحال، باید مرکزى مباشرت مستقیم و مشخّص کند و به نظر من، امروز این مرکز، مدیریت حوزه است.
امام (ره) در پیام خود، به جامعهى مدرسین اشاره کردند و خطاب به طلّاب فرمودند که شما جذب جامعهى مدرّسین بشوید. ... پس نمىشود ما یک حرکت طلبگى و حوزهاى عمومى داشته باشیم؛ در حالى که این طرف از آن طرف جدا باشد. این دو طرف، یک جریان هستند که باید باهم باشند و همچنان که در اساسنامهى شما آمده است، مجموعهى طلّاب، مجموعهى مدرّسان را در رتبه و ردهاى بالاتر از خودشان مشاهده کنند.