شما همواره به سبک زندگی بهمثابه یک موضوع استراتژیک نگریستهاید! چرا؟
بسم الله الرحمن الرحیم. طبیعی است که هر کس از منظر تخصص خود موضوعات مبتلابه را بنگرد و تکلیف مخاطب خود را مشخص کند که با چه رویکردی مواجه است. من هم به ندرت ممکن است در یک حوزه خاص و موضوعی به خصوص درگیر مطالعه و تحقیق شوم که به آن حوزه از منظر علوم استراتژیک ننگرم. در واقع در موضوعی مانند سبک زندگی، اگر نمیبایست با رویکردی استراتژیک وارد میشدم که ضرورتی نداشت به بررسی بپردازم؛ دیگران که از منظرهای گوناگون به آن میپرداختند، لذا کفایت میکرد.
اما پاسخ اصلی به پرسش شما این است که جامعهشناسان، جامعه را آنگونه که هست مطالعه میکنند. روانشناسان و پزشکان نیز، انسان را آنگونه که هست بررسی میکنند. اما در رویکرد استراتژیک، بایستی جامعه و فرد را «آنگونه که باید» مطالعه کرد. از اینروست که «کلر» و دیگران، بخش اتوپیانگاری در فلسفه را، دانش و هنر استراتژی میخوانند، زیرا اتوپیا در این تلقی، یعنی «جامعه و ساکنان آن، آنگونه که باید باشند».
روانشناسان و پزشکان، سبک زندگی را در سطح فردی یا اصطلاحا در سطح «تکنیکی» بررسی میکنند. جامعهشناسان، سبک زندگی را در سطح «تاکتیکی» مطالعه میکنند. اما سبک زندگی فرد در «جامعه» از حیث «آنچه که باید»، در سطح «استراتژیک» مطالعه میشود. لذا تمایز در این است که در تلقی نخست، سبک زندگی در «جامعهشناسی» مطرح است، اما در تلقی دوم، یعنی رویکرد استراتژیک، سبک زندگی در «جامعهسازی» مورد مطالعه قرار میگیرد.
تمایز جامعهشناسی از دانش استراتژی در این است که دومی بهجامعهسازی میپردازد؟
بله! جامعهشناس بدون طرح جامعِ Master Plan آینده، جامعه را مطالعه میکند. اما استراتژیستها برای جامعهسازی نیازمند طرح جامع پیشینی هستند. از اینرو، تخصص آنها در حوزهای محک میخورد به نام Strategic Planning یا طرحریزی استراتژیک، که ابزار جامعهسازی است. برای ساختن یک جامعه، از زوایای گوناگون میتوان وارد شد. یکی از این زوایای نوین جامعهسازی در غرب، زاویه تبیین و تنظیم سبک زندگی یا Life style است. البته تلقی قرآنی کاملی نیز در این زمینه، برای جامعهسازی وجود دارد که همان تفکیک دو نوع زندگی یا حیات است: حیات طیبه و حیات خبیثه. پس در یک تلقی قرآنی نیز میتوان از زاویه زندگی و حیات برای جامعهسازی وارد عرصه شد. اما این موضوع در غرب قدمت کوتاهی دارد، که علیرغم آن، به مسأله طراز نخست فرهنگی غرب تبدیل شده است. در نتیجه، اگر موضوع سبک زندگی را یکی از مدخلهای جامعهسازی، یعنی جامعه از حیث آنچه که «باید» باشد، بدانیم، پس چیستی، چرایی و چگونگی سبک زندگی، یک موضوع استراتژیک است.
گفتید که سبک زندگی با تلقی جدید از آن، قدمت کوتاهی در غرب دارد. این قدمت به چه هنگام برمیگردد و مقوله سبک زندگی در آن هنگام چگونه مطرح شد؟
زندگی و چگونگی آن، همواره دغدغه بشر بوده است. مفاهیم «حیات» در قرآن، «Life» در انگلیسی، و «زندش» یا «زندگی» در فارسی، مبین این قدمت هستند. اما سبک زندگی که امروز بر زبانها جاری است، اغلب منظور سبک زندگی مهاجم و هژمون آمریکایی است که با عنوان American Lifestyle یا An American Way of Life که «راه و روش زندگی آمریکایی» است، معرفی میشود. سبک زندگی آمریکایی با این تلقی، مبتنی بر بررسی «آدام کورتیس»، در حدود 40 سال پیشینه دارد.
یعنی از دهه 1970 به این سو.